تکلیف کسانی که هرگز دربارۀ عیسی نمی‌شنوند چه می‌شود؟

خیلی چیزها وجود دارند که باید دربارۀ خدمت شبانی یاد بگیرم. یکی از بزرگ‌ترین درسهایی که باید یاد بگیرم این است که چگونه میان ضرورتی که برای خدمت بشارتی وجود دارد و صبر و شکیبایی که لازمۀ رهبری مردم در آن خدمت و مأموریت است توازن ایجاد کنم. من می‌خواهم شبان خوبی باشم، چرا که مسیح برای من شبان نیکو است. من همسری بی‌نظیر دارم. به او گفته‌ام که می‌خواهم او و فرزندانمان را به خوبی شبانی کنم، همان‌طور که می‌خواهم جماعت کلیسایم را به خوبی شبانی نمایم.

در دفتر کارم نوشته‌ای دارم که در ابتدای خدمت شبانی‌ام در این کلیسا به من هدیه شد. آن نوشته از این قرار است: «اگر می‌خواهی کشتی بسازی، با بازارگرمی مردم را نفرست که چوب جمع کنند و سپس چوبها را ارّه کنند و به هم میخ بزنند. در عوض، در آنها شور و اشتیاقی برای دریا به وجود آور.» من هم می‌خواهم همین کار را انجام دهم. من نمی‌خواهم بازارگرمی کنم. می‌خواهم مردم را به شکلی شبانی کنم که به جلال خدا عشق بورزند و برای چهار و نیم میلیارد انسانی که در مسیر هلاکت گام برمی‌دارند و هزاران کودکی که هر روز از گرسنگی می‌میرند باری در دل داشته و مشتاق باشند جلال خدا را به آنها بشناسانند. این امری است بسیار مهم و به طور خاص در موعظۀ امروز از اهمیت برخوردار است.

قصدم این است از شما دعوت کنم و به عبارتی در شما انگیزه به وجود آورم که در پایان این پیغام بگویید: «سال آینده، می‌خواهم دو درصد از وقتم را که در واقع یک هفته از سال می‌شود به این اختصاص دهم که انجیل را در خارج از شهر و دیارم بشارت دهم. می‌خواهم انجیل را به هر گوشه از جهان بشارت دهم.» شاید احساس کنید می‌خواهم شما را با بازارگرمی به این خدمت متعهد کنم یا فکر کنید مجبورتان کرده‌ام. شاید هم تصور می‌کنید احساس تقصیر کنید اگر به این تعهد پاسخ مثبت ندهید. اما دلم می‌خواهد همۀ این احساسات در آخر به سراغتان بیاید. قبل از همۀ اینها، اکنون، خواست من این است که چون به جلال خدا عشق می‌ورزید و چون شور و اشتیاق دارید تا جلال او را در میان قومها و ملتها شاهد باشید به آنها بشارت دهید.

پس لطفاً به رسالۀ رومیان فصل ۱۵ مراجعه کنید. ما در مورد کسانی که تا به حال پیغام انجیل را نشنیده‌اند خیلی صحبت می‌کنیم. شمار افرادی که در جهانِ امروز دربارۀ عیسی نشنیده‌اند یا صرفاً دربارۀ او آگاهی بسیار بسیار اندکی دارند بیش از یک میلیارد و چه بسا بیش از یک و نیم میلیارد تخمین زده شده است. این شمار از جمعیت شامل افرادی می‌شود که یا اصلاً شناختی از انجیل ندارند یا کمی دربارۀ آن می‌دانند، یعنی افرادی که تا وقتی زنده‌اند یا اصلاً فرصتی برای شنیدن انجیل عیسی مسیح ندارند یا احتمال شنیدنشان بسیار اندک است. با توجه به این آمار، این سوال مطرح است: پس تکلیف کسانی که هرگز دربارۀ عیسی نمی‌شنوند و از این دنیا می‌روند چه می‌شود؟

تکلیف کسانی که هرگز دربارۀ عیسی نمی‌شنوند چه می‌شود؟ اگر امروزه بیش از یک میلیارد نفر پیغام انجیل را نشنیده‌اند، به اعتقاد من اگر نگوییم این مهم‌ترین پرسش است اما قطعاً یکی از مهم‌ترین پرسشها است. امروز کلیسا که پیغام انجیل را در دست دارد با این پرسش رو‌به‌رو است. این یک پرسش کاملاً الهیاتی است. آموزه‌ها و تعالیم مختلفی وجود دارند که پاسخهای مختلفی به این پرسش می‌دهند. این یک پرسش به شدت احساسی است.

اگر یک میلیارد یا یک و نیم میلیارد انسان وجود دارند که هرگز دربارۀ عیسی نشنیده‌اند، پس با بار عاطفی و احساسی سنگینی رو‌به‌رو هستیم. ما می‌خواهیم برای این یک میلیارد و اندکی بیشتر خبر خوش و پاسخ مناسبی داشته باشیم. این سوالی است با پیامدهای ابدی. این سوال آسانی نیست، چرا که نمی‌توانیم آیه‌ای در کتاب‌مقدس پیدا کنیم که عیسی گفته باشد: «برای برخی از شما این سوال مطرح است که اشخاصی که هرگز دربارۀ من نمی‌شنوند تکلیفشان چه می‌شود؟ بسیار خوب، این هم پاسخ سوال شما». کلام خدا به طور مستقیم به این سوال پاسخ نمی‌دهد، اما خدا در این مورد سکوت هم نکرده است. من معتقدم او به روشنی در این باره سخن گفته است. پس قصد دارم کلام خدا را در این خصوص به شما نشان دهم. به همین دلیل، می‌خواهم به رسالۀ رومیان فصل ۱۵ مراجعه کنید. پیش از اینکه در این مورد تأمل نماییم، می‌خواهیم رومیان ۱۵:‏۲۰ را از نظر بگذرانیم. اما لازم است پیش‌زمینه‌ای به شما ارائه دهم. می‌خواهم تاریخچه‌ای را از عهدجدید مرور کنیم، چرا که این مرور شالوده و زیربنای آن چیزی است که در این پیغام قصد بررسی‌اش را داریم.

در کتاب اعمال رسولان فصل ۱۳، متوجه می‌شویم که سفر بشارتی پولس در قرن اول میلادی از شهری به نام انطاکیه آغاز می‌شود. کلیسای انطاکیه پولس و برنابا را به سفر بشارتی می‌فرستد. آنها به نقاط بسیاری می‌روند و انجیل را به اهالی آن مناطق بشارت می‌دهند. آنها به سمت شمال می‌روند و از شهرهای انطاکیه پیسیدیه و چند شهر دیگر دیدن می‌کنند. سپس به انطاکیه بازمی‌گردند. انطاکیه پایگاه آنها است. به همین دلیل، پس از سفرهای خود به آنجا بازمی‌گردند. آنها زمانی را در انطاکیه با ایمانداران سپری می‌نمایند، آنها را تشویق می‌کنند و کارهایی را که انجام داده‌اند با ایشان در میان می‌گذارند و اعضای کلیسا را به لحاظ روحانی بنا می‌کنند.

سپس پولس دومین سفر بشارتی‌اش را آغاز می‌نماید. بگذارید نقشۀ دومین سفرش را به شما نشان دهم. او در این سفر به طور مشخص از نقاط مختلفی گذر می‌کند. او به سمت شمال و به مناطقی می‌رود که قبلاً از آنها دیدن کرده بود. کتاب اعمال رسولان به ما می‌گوید پولس به مقدونیه خوانده می‌شود. از او می‌خواهند به مقدونیه و حوالی آن برود و پیغام انجیل را به کسانی بشارت دهد که تا به حال آن را نشنیده‌اند. پس به راهش ادامه می‌دهد و به شمال غرب انطاکیه و به طور خاص به تسالونیکی می‌رود. او در این سفر از قرنتس دیدن می‌کند و سپس به افسس می‌رود و پس از آن مسیر اورشلیم را پیش می‌گیرد. سپس به انطاکیه و به پایگاه خدمتش بازمی‌گردد. او در آنجا مدتی را کنار ایمانداران سپری می‌نماید، آنها را تشویق می‌کند، به ایشان انگیزه می‌بخشد و سپس به یاری کلیسای انطاکیه راهی سومین سفر بشارتی‌اش می‌گردد.

آیا با من همراه هستید؟ چیزی که می‌خواهم بگویم واقعاً مهم است. او سومین سفر بشارتی‌اش را در پیش می‌گیرد و به مناطقی می‌رود که قبلاً از آنها دیدن کرده بود. او به شهر قرنتس بازمی‌گردد و از آنجا رساله به رومیان را می‌نویسد. یک لحظه توجه کنید: او به انطاکیه بازنمی‌گردد و برنامه‌ای هم برای بازگشت به انطاکیه ندارد، بلکه به سمت اورشلیم می‌رود. او به دلیل خاصی به انطاکیه بازنمی‌گردد.

همان‌طور که پیش از این اشاره کردم، پولس کتاب رومیان را در شهر قرنتس به نگارش درآورد، یعنی در شهری که بت‌پرستی در آن بیداد می‌کرد. او انطاکیه را به قصد سومین سفر بشارتی‌اش ترک نمود و قصدش این بود که بشارت پیغام انجیل را تا مناطق بیشتری در غرب پیش برد. برنامۀ او به طور خاص این بود که پیغام انجیل را تا اسپانیا گسترش دهد، چرا که اهالی اسپانیا از انجیل بی‌خبر بودند و خواست پولس این بود که انجیل را به ایشان بشارت دهد.

پس پولس در حالی که در قرنتس به سر می‌برد، قلم در دست می‌گیرد و نامه می‌نویسد. میان او و اسپانیا، شهری مهم به نام «روم» وجود دارد. در نتیجه، او به کلیسای روم نامه می‌نویسد و به اعضای آن کلیسا چنین می‌گوید: «ما باید انجیل را به اهالی اسپانیا بشارت دهیم. آنها از پیغام انجیل بی‌خبرند. ما باید این پیغام را به گوش آنها برسانیم. برای همین به شما نامه می‌نویسم.» حال، می‌خواهم این مهم را به شما نشان دهم. به رومیان ۱۵:‏۲۰ توجه کنید.

پولس می‌گوید: «اما حریص بودم که بشارت چنان بدهم نه در جایی که اسم مسیح شهرت یافته بود، مبادا بر بنیاد غیری بنا کنم، بلکه چنان که مکتوب است: آنانی که خبر او را نیافتند خواهند دید و کسانی که نشنیدند خواهند فهمید. بنابراین، بارها از آمدن نزد شما ممنوع شدم.» حال به آیۀ ۲۳ توجه کنید: «لکن، چون الان مرا در این ممالک دیگر جایی نیست و سالهای بسیار است که مشتاق آمدن نزد شما بوده‌ام، هرگاه به اسپانیا سفر کنم به نزد شما خواهم آمد، زیرا امیدوار هستم که شما را در عبور ملاقات کنم و شما مرا به آن سوی مشایعت نمایید، بعد از آنکه از ملاقات شما اندکی سیر شوم.» آیا نکته را متوجه شدید؟

پولس خطاب به کلیسای روم نامه می‌نویسد. او می‌گوید: «قرار است به دیدن شما بیایم. اما، در واقع، هدف اصلی شما نیستید. باید به اسپانیا بروم و برای رسیدن به آنجا به یاری و همکاری شما احتیاج دارم.» رساله به رومیان به عبارتی یک نامۀ پشتیبانی برای خدمت بشارتی به حساب می‌آید. امروز نیز وقتی کسی به خدمت بشارتی می‌رود، معمولاً، به بستگان و دوستان نامه می‌نویسد و به آنها می‌گوید: «خدا مرا خوانده است تا به این منطقه بروم. از شما می‌خواهم برای من در دعا باشید.» معمولاً، در چنین نامه‌ای، درخواستی هم مطرح می‌شود: «اگر خداوند هدایتتان می‌کند، ممنون می‌شوم مرا در این سفر بشارتی به لحاظ مالی یاری رسانید.»

به اعتقاد من، رساله به رومیان نامۀ پشتیبانی برجسته‌ای برای خدمت بشارتی به حساب می‌آید. در روزگار خودمان، هیچ‌گاه نامه‌ای با چنین محتوایی ندیده‌ام. احتمالاً، اگر امروز نامه‌ای به این شکل بنویسید، در میان انبوهی از نامه‌ها که به صندوق پست می‌آید، به سرعت، نادیده گرفته می‌شود، چرا که مردم برای خواندن چنین نامه‌‌هایی وقت ندارند. اما می‌بینیم که پولس دست به قلم می‌برد. اگرچه رساله به رومیان رساله‌ای استادانه و آمرانه دربارۀ انجیل است، فقط به پیغام انجیل محدود نمی‌شود، بلکه به دلیل دیگری هم نوشته شده است. پولس می‌خواهد پیغام انجیل را به کسانی بشارت دهد که تا به حال از آن بی‌خبر بوده‌اند. از این‌رو، رساله به رومیان را به نگارش درمی‌آورد.

حال، شاید بگویید: «ممنونیم که تاریخچه‌ای از عهدجدید را با ما در میان گذاشتی، ولی منظورت چیست؟» منظور این است: ما آیه‌ای در کتاب‌مقدس پیدا نمی‌کنیم که عیسی یا شخص دیگری گفته باشد: «اگر می‌خواهید تکلیف کسانی را که هرگز دربارۀ من نمی‌شنوند بدانید، پاسخ اینجا است.» در عوض، ما کل کلام خدا را در اختیار داریم تا کلیسا را متقاعد کنیم انجیل را به مردمانی بشارت دهد که تا به حال نام عیسی را نشنیده‌اند. در نتیجه، به اعتقاد من، کتاب رومیان در درک پاسخ به این پرسش راهکارهایی را در اختیار ما قرار می‌دهد.

هفت تأییدیه

پس می‌خواهم با هم به رومیان فصل ۱ بازگردیم. هدفم این است که در کل این موعظه هفت تأییدیه را از کتاب رومیان به شما نشان دهم. در این رساله، طبق استدلال پولس، هفت حقیقت برجسته وجود دارند که نشان می‌دهند چرا باید انجیل را به کسانی بشارت دهیم که تا به حال دربارۀ آن نشنیده‌اند. لطفاً به گفته‌هایم دقت کنید، زیرا می‌خواهم به نکاتی اشاره کنم که اگر حواستان نباشد یا به عبارتی چُرت بزنید و یک یا چند جمله را از قلم بیندازید، تصور می‌کنید آموزۀ اشتباهی را تعلیم داده‌ام و بعد با خودتان می‌گویید: «باورم نمی‌شود چنین چیزی گفته‌ای. شنیدید که چه تعلیم اشتباهی را رواج داد؟!» پس ترجیح می‌دهم کار به جایی نرسد که چنین چیزی بگویید.

البته این دیگر نتیجه‌گیریِ شما است که اگر کل صحبت من را بشنوید و باز هم فکر کنید این یک تعلیم اشتباه است! به هر حال، می‌خواهم توجه شما را به نکاتی جلب کنم که واقعاً لازم است برای شنیدن آنها کاملاً هشیار و بیدار باشید. می‌خواهم با من همراه شوید و به این حقایق برجسته توجه نمایید، زیرا بر این باورم که این حقایق در درک پاسخ به سوال مورد نظر به یاری ما می‌شتابند: «تکلیف کسانی که هرگز دربارۀ عیسی نمی‌شنوند چه می‌شود؟»

همه انسانها خدای پدر را می‌شناسند

حقیقت اول، تأییدیۀ شماره یک، این است که همۀ انسانها خدای پدر را می‌شناسند. رومیان ۱:‏۱۸-‏۲۱ این حقیقت را بیان می‌کند. توجه کنید پولس چگونه گفتار خود را آغاز می‌نماید. او در هفده آیۀ آغازین مقدمه می‌چیند، سپس در آیۀ ۱۸ می‌گوید: «زیرا غضب خدا از آسمان مکشوف می‌شود بر هر بی‌دینی و ناراستیِ مردمانی که راستی را در ناراستی بازمی‌دارند. چون که آنچه از خدا می‌توان شناخت در ایشان ظاهر است، زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است. زیرا که چیزهای نادیدۀ او . . . » با دقت به آیۀ ۲۰ توجه کنید: «زیرا که چیزهای نادیدۀ او، یعنی قوت سَرْمَدی و الوهیتش، از حین آفرینش عالم به وسیلۀ کارهای او فهمیده و دیده می‌شود تا ایشان را عذری نباشد.»

سپس در آیۀ ۲۱ می‌گوید: «زیرا هرچند خدا را شناختند . . . » تصویر این است: در کل جهان هستی، همۀ انسانها از خدای پدر شناخت دارند. خدا همواره مکاشفه از خودش را به وضوح و روشنی به همۀ انسانها نشان داده است. بر روی کرۀ زمین، در این شهر، صد کیلومتر آن‌ طرف‌تر، ده هزار کیلومتر آن‌ طرف‌تر کسی وجود ندارد که از خدای پدر شناخت نداشته باشد. تک‌تک افرادی که در این مطالعه با ما همراه هستند، تک‌تک انسانهایی که در جنگلهای آفریقا به سر می‌برند، تک‌تک زنان ساکن در دهکده‌های آسیایی، اِسکیموهای ساکن در سرزمینهای فراموش‌شدۀ قطبی همه و همه از خدای پدر شناخت دارند. کل انسانها در طول تاریخ جهان خدا را می‌شناسند. پولس می‌گوید: «زیرا هرچند خدا را شناختند . . . » خدا خود را به روشنی به همگان شناسانده است. هر شش میلیارد و هفتصد میلیون نفر ساکنان کرۀ زمین از خدا شناخت دارند. این تأییدیۀ شماره یک است.

همۀ انسانها از شناخت واقعی خدا رویگردانند

تأییدیۀ شماره دو این است: همۀ انسانها از شناخت واقعی خدا رویگردانند. همۀ انسانها خدای پدر را می‌شناسند. اما حقیقت شماره دو این است که همۀ انسانها از شناخت واقعی خدا رویگردانند. پولس در رومیان ۱:‏۲۱ به این نکته اشاره می‌کند. در فصلهای بعدی، او این موضوع را با جزییات بیشتری توضیح می‌دهد، اما در اینجا می‌گوید: «زیرا هرچند خدا را شناختند، ولی او را چون خدا تمجید و شکر نکردند، بلکه در خیالات خود باطل گردیده، دل بی‌فهم ایشان تاریک گشت. ادعای حکمت می‌کردند و احمق گردیدند و جلال خدای غیر فانی را به شبیه صورت انسان فانی و طیور و بهایم و حشرات تبدیل نمودند.» از آیۀ ۲۴ بگذرید و به آیۀ ۲۵ و به این تصویر توجه نمایید: «ایشان حقیقتِ خدا را به دروغ مبدّل کردند و عبادت و خدمت نمودند مخلوق را به عوض خالقی که تا ابدالاباد متبارک است. آمین.»

پس تصویر این است: همۀ انسانها خدای پدر را می‌شناسند، ولی همۀ انسانها از شناخت خدا به معنای واقعی رویگردانند. همۀ انسانها از شناخت حقیقی خدا روی گردانده‌اند. کل انسانهای ساکن در کرۀ زمین دارای ذات گناه‌آلود هستند و تمایل دارند به جای پرستش خالقشان در مقابل یک مخلوق سر تعظیم فرود آورند. این یک حقیقت اساسی و زیربنایی در کتاب‌مقدس است. اما فکر می‌کنم آن حقیقت اساسی و زیربنایی نادیده گرفته می‌شود وقتی این سوال مطرح می‌گردد که تکلیف کسانی که هرگز دربارۀ عیسی نمی‌شنوند چه می‌شود.

یادم می‌آید در جمع تعدادی از دانشجویان در همین مورد صحبت می‌کردیم که تکلیف کسانی که دربارۀ عیسی و این حقایق چیزی نمی‌شنوند چه می‌شود؟ یکی از دانشجویان عنوان کرد که در درک و پذیرش این موضوع با خودش بسیار کلنجار رفته است. سوال او این بود: «یکی از قبایل سرخ‌پوستان را در نظر بگیریم که سالها پیش از ما در اینجا ساکن بوده‌اند و شناختی هم از انجیل نداشته‌اند، اما به شکل ذاتی تمایل داشتند چیزی را در دل خود بپرستند. آنها از ماهیت آنچه می‌پرستیدند باخبر نبودند، اما با هرچه در توان داشتند به عبادت و پرستش آن چیزی مشغول بودند که در دسترسشان قرار داشت. شاید خدای خورشید را می‌پرستیدند، اما، در هر حال، آنچه داشتند را از صمیم قلب می‌پرستیدند. آیا این خدا را خشنود نمی‌ساخت؟»

سوال خوبی است، اما می‌خواهم به پاسخش فکر کنید. پولس در رومیان فصل ۱ به صراحت می‌گوید، در پرستش خورشید، شما خورشید را خدا نمی‌نامید. پس باعث نمی‌شود این پرستش برای خدایی که سزاوار ستایش شدن است خوشایند باشد. این پرستش حقیقی نیست. این بت‌پرستی است. به همین شکل، در فرهنگِ امروزِ ما نیز پول یا هر بت دیگ، یا هر خدای دیگر را به جای خدای حقیقی می‌پرستیم. همۀ ما، تک‌تک ما، این تمایل و گرایش را داریم که به جای خالقمان که فقط و فقط خودش سزاوار همۀ پرستشها و ستایشها است یک مخلوق را بپرستیم. این شرح اتهام فقط آن قبیلۀ سرخ‌پوست یا قبیله‌ای در آفریقا یا مردمان آسیا را شامل نمی‌شود. این شرح اتهامِ تک‌تک ما است. همۀ ما در دلمان بت‌پرست بوده‌ایم نه خداپرست. ما خودمان را می‌پرستیم، ما چیزهای پیرامونمان را می‌پرستیم، ما بت می‌پرستیم و این بت می‌تواند هر چیزی باشد. ما از پرستش واقعی خدا رویگردانیم.

هیچ انسانی در این کرۀ خاکی معصوم و بی‌گناه نیست

پس همۀ انسانها خدای پدر را می‌شناسند، ولی همۀ انسانها از شناخت واقعی خدا رویگردانند. این ما را به تأییدیۀ سوم می‌رساند: در نتیجه، هیچ انسانی در این کرۀ خاکی معصوم و بی‌گناه نیست. پولس از رومیان فصل ۱:‏۱۸ تا فصل ۲:‏۱۶ روی سخنش به طور خاص با امتها است، یعنی غیر یهودیانی که قوم برگزیدۀ خدا در عهدعتیق نبودند. او عنوان می‌کند که غیر یهودیان به چه شکل گناهکارند. می‌توانید شمار زیادی از مسیحیان یهودی‌تبار در روم را تصور کنید که احتمالاً با هر آیه از رومیان ۱:‏۱۸ تا ۲:‏۱۶ موافق بوده‌اند: «بله، بله، آنها دقیقاً همین کارها را می‌کنند.»

سپس پولس در رومیان ۲:‏۱۷ انگشت خود را به سوی یهودیان نشانه می‌گیرد: «پس اگر تو مُسمّا به یهود هستی و بر شریعت تکیه می‌کنی و به خدا فخر می‌نمایی . . . » او به یهودیان نشان می‌دهد در چه موقعیتی قرار دارند. او در این باره صحبت می‌کند که یهودیان چگونه به نام خدا کفر گفته‌اند و از غیر یهودیان بهتر نیستند. او در رومیان ۳:‏۹ گفتارش را به نقطۀ اوج می‌رساند و به صراحت می‌گوید: «پس چه گوییم؟ آیا برتری داریم؟ نه به هیچ‌وجه! زیرا پیش ادعا وارد آوردیم که یهود و یونانیان هر دو به گناه گرفتارند. چنان که مکتوب است . . . » او از عهدعتیق نقل‌قول می‌کند: «کسی عادل نیست، یکی هم نی. کسی فهیم نیست. کسی طالب خدا نیست. همه گمراه و جمیعاً باطل گردیده‌اند. نیکوکاری نیست، یکی هم نی.» آیا عالمگیر بودنِ این آیات را متوجه هستید؟ «همه گمراه گردیده‌اند. نیکوکاری نیست، یکی هم نی».

اکنون، به یکی از آن نکاتی می‌رسیم که می‌خواهم با دقت به همراه من پیگیر آن باشید. شاید بگویید: «لطفاً آن سوال را با بله یا خیر پاسخ بده. من به همۀ این تأییدیه‌ها گوش داده‌ام. حالا فقط به من بگو جوابش بله است یا خیر؟ برای مثال، تکلیف آن آفریقایی بی‌گناه که هرگز کلامی دربارۀ عیسی نشنیده است چه می‌شود؟ وقتی از این دنیا برود، چه بر سرش می‌آید؟» اگر این سوال را از من می‌پرسیدید، ساده و بی‌حاشیه می‌گفتم: «بر اساس کلام خدا، از صمیم قلبم معتقدم که وقتی این شخص از دنیا برود، قطعاً وارد بهشت می‌شود. به نظر من، شکی در این نیست که به بهشت می‌رود.» تنها مشکل اینجا است که چنین شخصی اصلاً وجود ندارد. لطفاً به گفته‌ام توجه کنید. سوال این است: «تکلیف آن آفریقایی بی‌گناه چه می‌شود؟» معمولاً، این سوال بدین شکل مطرح می‌گردد: «آن آفریقایی بی‌گناه یا آن روستایی آسیایی که هرگز پیغام انجیل را نشنیده است چطور؟»

بسیار خوب، اگر او بی‌گناه است، البته که به بهشت می‌رود. اگر او معصوم و بی‌گناه است، چرا به شنیدن پیغام انجیل احتیاج دارد؟ اگر گناهکار نیست، چه نیازی دارد بداند که چگونه می‌تواند از گناهش نجات یابد؟ بی‌گناهان به انجیل نیاز ندارند. آنها در حضور خدا عادل و بی‌گناهند. بنابراین، شکی در این نیست که چنین شخصی به بهشت می‌رود. آیا با من همراهید؟ متوجه هستید بیشتر اوقات از همان ابتدا سوال را چگونه مطرح می‌کنیم؟ حتی وقتی دربارۀ خدمات بشارتی صحبت می‌کنیم، تصویری که در ذهن داریم این است که انسانهای بی‌گناهی در گوشه و کنار جهان ساکن هستند که منتظرند پیغام انجیل را بشنوند. به اقتدار کلام خدا می‌خواهم به شما یادآوری کنم هیچ شخص معصوم و بی‌گناهی در آفریقا وجود ندارد که منتظر شنیدن پیغام انجیل باشد. هیچ زن معصوم و بی‌گناهی در آسیا وجود ندارد که در انتظار شنیدن پیغام انجیل باشد. در هر گوشه و کنار آفریقا، در هر گوشه و کنار آسیا و در هر گوشه و کنار این شهر مملو از گناهکارانی است که محتاج شنیدن پیغام انجیلند.

هیچ انسان معصوم و بی‌گناهی وجود ندارد. آنها به این دلیل باید پیغام انجیل را بشنوند که گناهکارند. نه فقط آنها بلکه همۀ ما گناهکاریم. ما به انجیل محتاجیم، چون گناهکاریم. اگر سوال شما این است که تکلیف آن آفریقایی چه می‌شود که هرگز پیغام انجیل را نمی‌شنود؟ پاسخ من این است که او حتماً به بهشت می‌رود، چون احتیاجی ندارد گناهانش بخشیده شود. مشکل این است که چنین شخصی اصلاً وجود ندارد. چنین زنی اصلاً وجود ندارد. چنین انسانی اصلاً وجود ندارد.

همۀ انسانها به خاطر رویگردانی از خدا محکوم هستند‌

همه گناهکارند. «کسی عادل نیست، یکی هم نی.» همۀ این حقایق ما را به تأییدیۀ چهارم می‌رسانند. همۀ انسانها خدای پدر را می‌شناسند. همۀ انسانها از شناخت واقعی خدا رویگردانند. همۀ انسانها گناهکارند. در نتیجه، همۀ انسانها به خاطر رویگردانی از خدا محکومند. پولس در رومیان ۳:‏۱۹-‏۲۰ همین را می‌گوید: «الان، آگاه هستیم که آنچه شریعت می‌گوید به اهل شریعت خطاب می‌کند . . . » اکنون، توجه کنید: «تا هر دهانی بسته شود و تمام عالم زیر قصاص خدا آیند. از آنجا که به اعمال شریعت هیچ بشری در حضور او عادل شمرده نخواهد شد، چون که از شریعت دانستن گناه است.»

بگذارید گفتۀ پولس را به شکل دیگری بیان کنم. او می‌گوید: «تا کسی حرفی برای گفتن نداشته باشد. در واقع، هر تلاش و تکاپویی کنید که محکومیت خود را از بین ببرید، فقط بیشتر و بیشتر باعث محکومیتتان می‌شود، چرا که نمی‌توانید خود را از محکومیت برهانید. هر تلاش و کوشش برای انجام اعمال نیکو و غلبه بر شرارتی که در شما است، فقط شما را بیشتر و بیشتر به سمت شرارت می‌برد، چرا که شما نمی‌توانید بر ذات گناه‌آلودِ خود غلبه کنید. همۀ انسانها به خاطر رویگردانی از خدا محکومند.»

می‌دانم که اینها حقایقی بسیار عمیق هستند. می‌خواهم با من همراه باشید و به این سوال فکر کنید. اگر شخصاً از شما این سوال را بپرسم، در جواب چه می‌گویید؟ آیا فکر می‌کنید منصفانه و عادلانه است که خدا کسی را که هرگز حتی فرصتی نداشته تا دربارۀ عیسی بشنود و به او ایمان بیاورد، به خاطر بی‌ایمانی‌اش به عیسی، به جهنم محکوم کند؟ سوالم را تکرار می‌کنم و می‌خواهم درباره‌اش بیندیشید. آیا فکر می‌کنید منصفانه و عادلانه است که خدا کسی را که هرگز حتی فرصتی نداشته تا دربارۀ عیسی بشنود و به او ایمان بیاورد، به خاطر بی‌ایمانی‌اش به عیسی، به جهنم محکوم کند؟ فکر می‌کنم پاسخ این سوال به صراحت منفی باشد. منصفانه و عادلانه نیست که خدا کسی را که هرگز حتی فرصتی نداشته تا دربارۀ عیسی بشنود و به او ایمان بیاورد، به خاطر بی‌ایمانی‌اش به عیسی، به جهنم محکوم کند.

وقتی به این نتیجه می‌رسیم، بسیاری از جماعتهای مسیحی می‌گویند: «بسیار خوب، پس بر این اساس کسانی که هرگز کلامی دربارۀ عیسی نشنیده‌اند به دردسر نمی‌افتند.» اما تنها مشکل اینجا است که همۀ انسانها به خاطر رویگردانی از خدا محکومند نه صرفاً به خاطر رویگردانی از عیسی. البته بدیهی است که سطح شناخت انسانها متفاوت است. پولس، با مقایسۀ یهود و غیر یهود، این تفاوت را نشان می‌دهد. همین تفاوت در سطح شناخت امروز نیز صادق است. مسلم است که امروز نیز کسانی وجود دارند که هرگز نام عیسی به گوش آنها نرسیده است. به همین نسبت، در گوشه و کنار این شهر نیز کسانی وجود دارند که با نام عیسی آشنا هستند. پس سطح شناخت و آگاهی همه یکسان نیست. بدون شک، اگر پیغام انجیل را شنیده‌ایم، نسبت به دیگران آگاهی بیشتری داریم، در نتیجه، مسوولیتمان هم بیشتر خواهد بود، چرا که آگاهانه تصمیم گرفته‌ایم به عیسی اعتماد کنیم یا از او روی گردانیم. با این حال، حتی اگر کسی هرگز این فرصت را نداشته که کلامی دربارۀ عیسی بشنود، باز هم محکوم است، چرا که او از خدا روی گردانده است.

این باعث شده است برخی از مسیحیان چنین نتیجه‌گیری کنند و بگویند: «بسیار خوب، اگر آنها دربارۀ عیسی نشنیده‌اند، پس عذرشان موجه است و معاف هستند. در نتیجه، بی‌چون و چرا به بهشت می‌روند، چون دربارۀ عیسی نشنیده‌اند. آنها هیچ‌گاه مجال نیافتند دربارۀ عیسی بشنوند.» می‌خواهم با هم این منطق را پیگیری کنیم. اگر این دسته از افراد عذرشان موجه است و چون دربارۀ عیسی نشنیده‌اند بی‌چون و چرا به بهشت می‌روند، پس بدترین کاری که می‌توانیم در حقشان انجام دهیم چیست؟ بدترین کار این است که به آنها از عیسی بگوییم، چرا که به محضی که به آنها بشارت دهیم، شانس محکومیتشان را افزایش داده‌ایم. آنها تا قبل از بشارتِ ما راهی بهشت بودند و ما با بشارت به ایشان شانس محکومیتشان را افزایش داده‌ایم. قبل از اینکه به آنها از عیسی بگوییم، آنها راهی بهشت بودند! واضح است که این منطق در کتاب‌مقدس جایی ندارد. این منطق با واقعیت جور در نمی‌آید و انگیزه و پشتکار کلیسا را برای انجام خدمات بشارتی سست و ضعیف می‌گرداند. همۀ انسانها به خاطر رویگردان بودن از خدا محکومند. بنابراین، همۀ انسانها باید دربارۀ عیسی بشنوند.

خدا برای گمشدگان راه نجاتی مهیا نموده است

این مهم ما را به پنجمین تأییدیه می‌رساند. همۀ انسانها خدای پدر را می‌شناسند. همۀ انسانها از شناخت واقعی خدا رویگردان هستند. هیچ انسانی در این کرۀ خاکی معصوم و بی‌گناه نیست. همۀ انسانها به خاطر رویگردانی از خدا محکومند. رسالۀ رومیان ۱:‏۱۸ تا ۳:‏۲۰ یکی از دلگیرترین آیات کلام خدا هستند. تا این مقطع که پولس نگارش یا دیکته کردن رومیان ۳:‏۲۰ را تمام کرده است، تقریباً، می‌توانم او را تصور کنم که با حلقۀ اشک در چشمانش دست از نوشتن کشیده است. اما دوباره قلم به دست گرفته تا ادامۀ رومیان ۳:‏۲۱-‏۲۶ را از سر گیرد. همۀ این نکات حقیقت می‌باشند و ما این حقایق را از نظر می‌گذرانیم. تأییدیۀ شماره پنج این است که خدا برای گمشدگان راه نجاتی مهیا نموده است. رومیان ۳:‏۲۱-‏۲۶ را با هم بخوانیم.

پس از اینکه پولس عنوان نمود که هر دهانی بسته می‌شود، اکنون، می‌گوید:

«لکن، الحال، بدون شریعت، عدالت خدا ظاهر شده است، چنان که تورات و انبیا بر آن شهادت می‌دهند، یعنی عدالت خدا که به وسیلۀ ایمان به عیسی مسیح است، به همه و کل آنانی که ایمان آورند. زیرا که هیچ تفاوتی نیست. زیرا همه گناه کرده‌اند و از جلال خدا قاصر می‌باشند و به فیض او مجاناً عادل شمرده می‌شوند به وساطت آن فدیه‌ای که در عیسی مسیح است. که خدا او را از قبل معین کرد تا کفاره باشد به واسطۀ ایمان، به وسیلۀ خون او تا آنکه عدالتِ خود را ظاهر سازد، به سبب فرو گذاشتن خطایای سابق در حین تحمل خدا، برای اظهار عدالت خود در زمان حاضر، تا او عادل شود و عادل شمارد هر که را که به عیسی ایمان آورد.»

برادران و خواهران، این آیات یکی از شگفت‌انگیزترین آیات در کل کتاب‌مقدس هستند.

ای مسیحیان، این آیات را در دل خود نگاه دارید. رومیان ۳:‏۲۱-‏۲۶ را در دل و فکر خود محفوظ دارید. این جانِ کلام انجیل است. «زیرا همه گناه کرده‌اند و از جلال خدا قاصر می‌باشند و به فیض او مجاناً عادل شمرده می‌شوند به وساطت آن فدیه‌ای که در عیسی مسیح است.» می‌توان دربارۀ این آیات پنجاه ساعت موعظه کرد. محتوای این آیات برای ابدیت ما اهمیت دارند. خدا برای گمشدگان راه نجاتی مهیا نموده است. پولس نشان می‌دهد که خدا برای ما راه نجاتی مهیا نموده است. این راه نجات نه فقط برای مردم گوشه و کنار جهان مهیا است، بلکه من و شما را هم شامل می‌شود. ما هم خدا را می‌شناسیم، ما هم از خدا رویگردانیم، ما هم در حضور خدا مقصر و گناهکار و محکومیم، اما خدا راهی مهیا نموده است.

به یاد دارم در کشور اندونزی و دقیقاً در جلوی معبد هندوها در جمعی کنار یک رهبر مذهبیِ مسلمان و یک رهبر مذهبیِ هندو ایستاده و مشغول صحبت با آنها بودم. نظر آن دو نفر این بود که مذاهبِ ما همگی از اساس و بنیان یکی هستند. شاید اعمالی که به‌جا می‌آوریم یا اصطلاحاتی که به کار می‌بریم با هم متفاوت باشند، اما در اصل یک موضوع واحد را بیان می‌کنیم. شاید در ظاهر با هم تفاوتهایی داشته باشیم، اما اساس و بنیانمان یکی است. آنها صحبت می‌کردند و من گوش می‌دادم. پس از مدتی، سکوتم را شکستم و گفتم: «اگر اشتباه نکنم، شما خدا را به گونه‌ای مجسم می‌کنید که انگار بالای کوهی ایستاده است و همگی ما هم در پایین کوه نظاره‌گر هستیم. یکی این مسیر را پیش می‌گیرد و یکی هم مسیر دیگری را، اما در انتها همگی به یک نقطه می‌رسیم.» هر دو لبخند زدند و گفتند: «بله، درست متوجه شدی!»

حرفم را ادامه دادم و گفتم: «از شما سوالی دارم. اگر بگویم خدا از کوه پایین آمده و در کنار شما ایستاده تا شما را به حضور خودش ببرد چطور؟» لبخند زدند و گفتند: «چه خوب!» به صحبتم ادامه دادم و گفتم: «پس بگذارید به شما از عیسی مسیح بگویم.» خانمها و آقایان، تصویر این است و این تصویری است که در هیچ‌یک از مذاهب جهان یا در هیچ فلسفۀ روحانی دنیا یافت نمی‌شود: خبر خوش این است که خدا منتظر نشده تا ما برای رسیدن به او راهی پیدا کنیم، چرا که ما قادر به پیدا کردن آن راه نیستیم. شکافی بی‌حد و اندازه، ما را از خدا جدا کرده است. اما او با فیض خود به کنار ما و در جایی که ما بودیم آمد تا ما را به حضور خود ببرد. همۀ جلال از آنِ خدا است. او برای گمشدگان راه نجات را مهیا نموده است و این راه نجات با بهایی مهیا شد که عیسی مسیح پرداخت نمود. او بر صلیب جان داد و محکومیت ما را بر خود گرفت و آن پاکی و عدالتی را که هرگز نمی‌توانستیم به دست آوریم به حساب ما گذاشت. این انجیل است. این فیض است. خبری عالی‌تر از این وجود ندارد.

انسانها نمی‌توانند بدون ایمان به مسیح به حضور خدا بیایند

تا این لحظه، چهار حقیقت واقعاً ناراحت‌کننده را از نظر گذراندیم. اما حقیقت پنجم ما را تشویق نمود. خدا برای گمشدگان راه نجاتی مهیا نموده است. حال، این سوال مطرح می‌شود: «بسیار خوب، این راه نجات در مسیح، چگونه در زندگی من به واقعیت می‌پیوندد؟ من چگونه می‌توانم از این نجات بهره‌مند شوم؟» بر اساس آن پنج حقیقتی که بیان شد، انسان نمی‌تواند به حضور خدا بیاید. این ما را به حقیقت ششم می‌رساند: انسانها بدون ایمان به مسیح نمی‌توانند به حضور خدا بیایند. کلمۀ رمزگشا در این جمله واژۀ «ایمان» است. انسانها بدون ایمان به مسیح نمی‌توانند به حضور خدا بیایند. پولس در آیۀ ۲۲ این حقیقت را بیان می‌کند: «عدالت خدا که به وسیلۀ ایمان به عیسی مسیح است، به همه و کل آنانی که ایمان آورند.» و در آیۀ ۲۷ می‌گوید: «پس جای فخر کجاست؟ برداشته شده است! به کدام شریعت؟ آیا به شریعت اعمال؟ نی، بلکه به شریعت ایمان. زیرا یقین می‌دانیم که انسان بدون اعمال شریعت، محض ایمان، عادل شمرده می‌شود.»

پولس باز هم در اینجا روی سخنش با مسیحیان یهودی‌تبارِ روم است که برای رسیدن به خدا تلاش و تکاپوی فراوانی کرده بودند. پولس نیز بارها و بارها به آنها می‌گوید: «راه و رسم عهدعتیق این بود، اما عهدجدید به این شکل نیست. فقط به وسیلۀ ایمان می‌توان به حضور خدا آمد.» او در رومیان فصل ۴ ابراهیم را نمونه می‌آورد. به رومیان ۴:‏۱۶ توجه کنید: «و از این جهت از ایمان شد تا محض فیض باشد، تا وعده برای همگی ذرّیت استوار شود.» سپس در رومیان ۵:‏۱ می‌گوید: «به ایمان عادل شمرده شدیم، نزد خدا سلامتی داریم.» خدا با ما صلح نموده است، چون که ما ایمان آورده‌ایم.

خدا در تدبیرِ خود چنین مقرر نمود تا در نجات و رستگاری‌مان حتی سرِ سوزنی از اعمال نیک و مذهبی ما دخالت نداشته باشند. ما حتی یک قدم هم از کوه بالا نرفته‌ایم. ایمان به خدا و توانایی اعتماد نمودن به او کاملاً هدیۀ خودش است. بدون ایمان به مسیح نمی‌توانید به حضور خدا بیایید. اما، به لحاظ عاطفی، باز همان سوال نامبرده قد عَلم می‌کند: «تکلیف کسانی که دربارۀ عیسی نمی‌شنوند چه می‌شود؟» با بررسی آن چهار حقیقت، در مسیر سراشیبی قرار گرفتیم و با حقیقت پنجم دوباره راهمان هموار شد. اما، هنگامی که به یک میلیارد انسانی فکر می‌کنیم که هنوز دربارۀ مسیح نشنیده‌اند، بسیاری از مسیحیان دوباره به این نتیجه می‌رسند: «بله، همۀ این پنج حقیقت درست، اما به جایی می‌رسید که می‌بینید بیش از یک میلیارد نفر هنوز پیغام انجیل را نشنیده‌اند. در همین لحظه، یک نفر از آنها نَفَسهای آخرش را می‌کشد، در حالی که هرگز نام عیسی به گوشش نرسیده است. یعنی می‌گویید این افراد به جهنم می‌روند؟»

مسلم است که در این مقطع بارِ عاطفیِ این سوال را احساس می‌کنید. ما باید این حس را داشته باشیم. اگر این بارِ عاطفی را احساس نکنیم، از نکته غافل می‌مانیم. اما در همین مرحله است که برخی به این نتیجه‌گیری می‌رسند: «بسیار خوب، می‌دانم کتاب‌مقدس در این خصوص چه تعلیمی می‌دهد. اما خدا خدای محبت و رحمت است.» برخی نیز بر این باورند: «حتماً، راهی هست که باعث شود این افراد به بهشت بروند. حتماً در طول زندگی‌شان کاری انجام داده‌اند که باعث شود خدا آنها را به خاطر آن کارها به بهشت ببرد.» من متوجه هستم که در این جملات چه بارِ عاطفیی نهفته است، اما یک لحظه فکر کنیم. وقتی می‌گوییم: «حتماً، راه دیگری هم وجود دارد که خدا آنها را به حضور خودش ببرد»، گویی به عیسی بر روی صلیب چنین گفته‌ایم: «از کاری که انجام دادی ممنونم، ولی ما می‌توانستیم از راه دیگری هم به حضور خدا برویم. ممنونیم که قربانی شدی، اما، در نهایت، خدا رحمان و رحیم است و من باز هم می‌توانم به بهشت بروم.»

می‌خواهم به این نکته توجه کنیم. وقتی می‌خواهیم به این پرسشها پاسخ دهیم، باید خیلی مراقب باشیم. چون اگر حواسمان نباشد، به ناگه به پرتگاهی نزدیک می‌شویم که زیر پایمان را خالی می‌کند و از ضرورت کار مسیح بر صلیب می‌کاهد. انگار به عیسی می‌گوییم مرگ و قربانی‌اش لازم نبوده است. من یکی که نمی‌خواهم به این نقطه برسم و فکر نمی‌کنم کتاب‌مقدس هم بگذارد ما به آنجا برسیم. کلام خدا به صراحت می‌فرماید انسانها نمی‌توانند بدون ایمان به مسیح به حضور خدا بروند.

مسیح به کلیسایش حکم می‌کند که انجیل را به همۀ قومها و ملتها بشارت دهند

بسیار خوب، پس تکلیف آن یک میلیارد یا یک و نیم میلیارد نفر چه می‌شود؟ این است تکلیف آنها: تأییدیۀ شماره هفت این است که مسیح به کلیسا حکم می‌کند انجیل را به همۀ انسانها بشارت دهد. با مراجعه به رومیان فصل ۱۰ می‌توانید این حقیقت را مشاهده نمایید. به آیۀ ۱۲ توجه کنید. پولس همچنان به تصویرسازی‌اش ادامه می‌دهد. او در همان اولین بخش از فصل ۱۰ عنوان می‌کند که تنها راه رسیدن به خدا ایمان به مسیح است. در رومیان ۳:‏۲۷-‏۳۱، شاهد هستیم که ایمان به خدا فقط از طریق ایمان به مسیح امکان‌پذیر است. سپس پولس به رومیان ۱۰:‏۱۲ می‌رسد. این آیه یکی از استادانه‌ترین و شیواترین تصویرهایی است که در رساله‌های پولس شاهد هستیم.

رومیان ۱۰:‏۱۲ می‌فرماید: «زیرا که در یهود و یونانی تفاوتی نیست، که همان خداوند خداوند همه است و دولتمند است برای همه که نام او را می‌خوانند. زیرا هر که نام خداوند را بخواند، نجات خواهد یافت.» این یک وعده است، این یک تضمین است: «هر که نام خداوند را بخواند، نجات خواهد یافت.» حال، به آیۀ ۱۴ توجه کنید: «پس چگونه بخوانند کسی را که به او ایمان نیاورده‌اند؟ و چگونه ایمان آورند به کسی که خبر او را نشنیده‌اند؟ و چگونه بشنوند بدون واعظ؟ و چگونه وعظ کنند جز اینکه فرستاده شوند؟ چنان که مکتوب است که: چه زیبا است پایهای آنانی که به سلامتی بشارت می‌دهند و به چیزهای نیکو مژده می‌دهند!»

این فقط شیوایی و مهارت در سخن گفتن نیست، این تصویرِ طرح و نقشۀ نجات‌بخش خدا برای بشارت انجیل و شناساندن آن به همۀ انسانها است. می‌خواهم این نقشۀ خدا را به شما نشان دهم. پس می‌خواهیم عقب‌گرد کنیم و از آیاتی که خواندیم، یعنی از آیۀ ۱۰:‏۱۵، به آیۀ ۱۰:‏۱۳ برسیم و جمله به جمله جلو بیاییم. هدفم این است که با مراجعه به رومیان ۱۰:‏۱۳-‏۱۵ نقشۀ خدا را به شما نشان دهم، نقشه‌ای که همانا بشارت این انجیل به انسانهایی است که هرگز آن را نشنیده‌اند. پس با من همراه شوید. این طرح از اینجا شروع می‌شود: مسیح پیروانش را می‌فرستد. «و چگونه وعظ کنند جز اینکه فرستاده شوند؟» همه‌چیز از اینجا شروع می‌شود.

مسیح پیروانش را می‌فرستد و پیروانش موعظه می‌کنند. «و چگونه وعظ کنند جز اینکه فرستاده شوند؟» پیروان وعظ می‌کنند. اما در اینجا باید مراقب باشیم، زیرا امروزه در فرهنگ حاکم بر کلیساهایمان این گرایش وجود دارد که موعظه کردن را صرفاً محدود به کسی می‌دانند که در حضور جمعیتی انبوه یا گروهی بیست تا سی نفره می‌ایستد و موعظه می‌کند و تعلیم می‌دهد. اما آن وعظی که این آیات از آن نام می‌برد اعلام نمودن آن خبر خوش است. این فرصت، مسوولیت، امتیاز و تعهد برای هر یک از پیروان مسیح فراهم است. اگر روح خدا در شما ساکن است، شما واعظ انجیل هستید. شما کسی هستید که انجیل را اعلام می‌کنید. شما خبر خوش را به مردم اعلام می‌کنید. پس هر یک از ما که پیروِ مسیح هستیم خوانده شده‌ایم که وعظ نماییم. مسیح پیروانش را می‌فرستد و می‌فرماید: «پیروان من وعظ خواهند کرد.» چگونه وعظ کنند جز اینکه فرستاده شوند؟ پس مسیح پیروانش را می‌فرستد و پیروانش وعظ می‌کنند.

به جملۀ بعدی توجه کنیم: «و چگونه بشنوند بدون واعظ؟» پس پیروان وعظ می‌کنند و مردم وعظ آنها را می‌شنوند. وقتی پیروان وعظ می‌کنند، مردم می‌شنوند. بله، مردم می‌شنوند، مگر اینکه خطاب به دیوار یا به خودمان موعظه کرده باشیم که در این صورت مردم نمی‌شنوند! پس مسیح پیروانش را می‌فرستد، پیروانش وعظ می‌کنند و مردم وعظ آنها را می‌شنوند. وقتی مردم می‌شنوند، چه می‌کنند؟ «و چگونه ایمان آورند به کسی که خبر او را نشنیده‌اند؟» پس کسانی که می‌شنوند ایمان می‌آورند.

حال، به این موضوع فکر کنید. تا اینجا، خیلی خوب است، اما نه فقط کتاب‌مقدس این را تعلیم نمی‌دهد، بلکه تجربه هم به ما ثابت کرده همۀ کسانی که پیغام انجیل را می‌شنوند، الزاماً، به مسیح ایمان نمی‌آورند. همۀ کسانی که موعظۀ انجیل را می‌شنوند برای رستگار شدن به مسیح توکل نمی‌کنند. اما بر اساس کتاب‌مقدس می‌توانیم از یک چیز مطمئن باشیم. برآورد شده است که پنج هزار گروه از آن یک و نیم میلیارد جمعیت نامبرده در جهانِ امروز یا اصلاً از انجیل باخبر نیستند یا آگاهی‌شان بسیار بسیار اندک است. پنج هزار گروه در چنین موقعیتی هستند و ما بر مبنای مکاشفه ۷:‏۹-‏۱۰ می‌دانیم روزی فرا خواهد رسید که از هر امت و قبیله و قوم و زبان در پیشگاه تخت مسیح حاضر خواهند شد و او را ستایش خواهند کرد. اعضای کلیسا در آسمان خدا را حمد و سپاس می‌گویند.

می‌دانیم که از هر امت و قبیله و قوم و زبان در آسمان حضور خواهند داشت. پس به این فکر کنید. شما به دوردست‌ترین، تاریک‌ترین، دورافتاده‌ترین نقطۀ این جهان و ساکنانش بشارت می‌دهید. شما می‌توانید این انجیل را به مردمی بشارت دهید که به قدر تصورتان از پیغام انجیل به دور هستند. شما می‌توانید انجیل را به آنها موعظه کنید. البته این تضمین را ندارید که همه ایمان بیاورند، اما این تضمین را دارید: یکی ایمان خواهد آورد، یک نفر از میان آن جمعیت در پیشگاه تخت مسیح حضور خواهد داشت. این اطمینانی است که جهان را تکان می‌دهد. شما به میان قبیلۀ آدم‌خوران در جزایر جنوب شرقی اقیانوس آرام می‌روید و انجیل را به آنها موعظه می‌کنید و می‌توانید اطمینان داشته باشید که وقتی انجیل را موعظه می‌کنید، یک نفر ایمان می‌آورد، یک نفر به عیسی اعتماد می‌کند. ما نباید با خجالت و کم‌رویی به نزد قومها و ملتها برویم و بگوییم: «آیا می‌خواهید پیغام انجیل را بشنوید؟» خیر، این‌طور نیست. ما به نزد آنها می‌رویم و می‌گوییم: «این پیغام انجیل است و من می‌دانم که یک نفر ایمان خواهد آورد. پس آن یک نفر چه کسی خواهد بود؟» این اطمینانی شگرف برای واعظان انجیل است. برادران و خواهران، به هر کجا که در گوشه و کنار این جهان بروید یک نفر ثمر خواهد داد و این خیلی خوب است.

مسیح پیروانش را می‌فرستد، پیروانش وعظ می‌کنند، مردم وعظ آنها را می‌شنوند، آنان که می‌شنوند ایمان می‌آورند و این چرخه ادامه می‌یابد. ایمانداران چه می‌کنند؟ «پس چگونه بخوانند کسی را که به او ایمان نیاورده‌اند؟» ایمانداران نام خداوند را می‌خوانند و رومیان ۱۰:‏۱۳ می‌فرماید: «هر که نام خداوند را بخواند نجات خواهد یافت.» پس آنان که نام خداوند را بخوانند نجات خواهند یافت. طرح و نقشۀ خدا این است. مسیح پیروانش را می‌فرستد، پیروانش وعظ می‌کنند، مردم وعظ آنها را می‌شنوند، آنان که می‌شنوند ایمان می‌آورند، ایمانداران نام خداوند را می‌خوانند و آنان که نام خداوند را می‌خوانند نجات می‌یابند.

اکنون، می‌خواهم همراه با هم به روند این طرح و نقشۀ خدا نگاه کنیم و این سوال را مطرح نماییم: «در این طرح و نقشه می‌تواند اختلالی هم به وجود آید؟ آیا ممکن است زمینۀ اختلال و بر هم خوردن این طرح وجود داشته باشد؟» در این باره فکر کنید. آنان که می‌خوانند نجات می‌یابند. آیا قطعاً این‌طور خواهد بود؟ شکی در این نیست که چنین خواهد بود. هر که نام خداوند را بخواند نجات می‌یابد. این تضمین‌شده است. محال است در این مرحله اختلالی ایجاد شود. مرحلۀ بعد این است که ایمانداران نام خداوند را می‌خوانند. آیا ممکن است؟ بله، کاملاً ممکن است. اگر ایمان نیاورید، نام خداوند را نمی‌خوانید. شما ایمان می‌آورید، اعتماد می‌کنید و نام خداوند را می‌خوانید. در اینجا نیز هیچ اختلالی ممکن نیست. اما شنوندگان ایمان می‌آورند؟ خیر، الزاماً چنین نیست. ما در این باره صحبت کردیم. هر کسی که می‌شنود، حتماً، ایمان نمی‌آورد. اما یک نفر که می‌شنود ایمان خواهد آورد. پس در این مرحله نیز اختلالی وجود ندارد. مکاشفه فصل ۷ به ما می‌گوید که این مهم به انجام خواهد رسید. آیا وقتی انجیل موعظه می‌شود، مردم می‌شنوند؟ بله، شکی در این نیست. مردم می‌شنوند، مگر اینکه خطاب به دیوار یا به خودمان موعظه کرده باشیم! به نقطۀ شروع بروید. مسیح پیروانش را می‌فرستد. آیا این مسیح است که پیروانش را می‌فرستد؟ قطعاً این‌طور است. او به مسافرت نرفته است، او نخوابیده است، او سکوت نکرده است. مسیح پیروانش را می‌فرستد. فقط در یک مقطع است که می‌تواند در این نقشه اختلال و کارشکنی به وجود آید و آن هم زمانی است که پیروانش از بشارت دادن غافل باشند.

فقط زمانی می‌تواند در این نقشه اختلال ایجاد شود که آن کسانی که به واسطۀ این انجیل نجات یافته‌اند یک گوشه بنشینند و صرفاً با نجات خود خوش باشند و چشم و گوش خود را به روی آنانی که هرگز پیغام انجیل را نشنیده‌اند ببندند. اگر وقتی صحبت از گمگشتگان به میان می‌آید، این رستگاران سکوت کنند و کنار بنشینند، گمگشتگان همچنان گمشده باقی می‌مانند و پیغام انجیل به گوش آنها نمی‌رسد. اگر پیروان مسیح این انجیل را وعظ نکنند، پیغام انجیل به گوش مردم نمی‌رسد و این موضوع کم‌اهمیتی نیست. وقتی امروزه به گوشه و کنار دنیا سفر می‌کنید، در مورد مناطقی که مردمانشان هرگز پیغام انجیل را نشنیده‌اند ماجراهای مختلفی می‌شنوید. برای نمونه، در جوامع مسلمانان می‌شنوید که مسیح خودش را در خواب و رویا به ایشان مکشوف نموده است. این شرح حال‌ها از مناطق مختلفی به گوش شما می‌رسند. امروز، خدا در میان همۀ قومها و ملتها کارهای معجزه‌آسایی به انجام می‌رساند. حال آنکه، برخی مسیحیان این شرح حال‌ها را می‌شنوند و می‌گویند: «بسیار خوب، گویا این‌طور که معلوم است خدا بدون ما هم این مأموریت را به انجام می‌رساند.» اما این درست نیست.

این باور به هیچ عنوان درست نیست. وقتی به کتاب‌مقدس مراجعه می‌کنید، حتی یک آیه در کتاب اعمال رسولان پیدا نمی‌کنید که پیغام انجیل بدون ابزارهای انسانی و بدون عملکرد قوم خدا گسترش یافته باشد. حتی یک آیه هم پیدا نمی‌کنید. شما شاهد خوابها و رویاها هستید. می‌بینید که کُرنیلیوس رویا می‌بیند و خدا چه می‌کند؟ «پطرس، برخیز و راهی شود. باید به نزد کُرنیلیوس بروی و انجیل را به او بشارت دهی. باید به نزدش بروی و به او از مسیح بگویی.» خدا این‌گونه عمل می‌کند. خدا شگفت‌انگیز عمل می‌کند. تصویری که کلام خدا به ما ارائه می‌دهد این است. نقشۀ خدا طبق رومیان ۱۰:‏۱۳-‏۱۵ این است و نقشۀ دیگر و راه دیگری وجود ندارد. با یکدیگر صادق باشیم. خدا می‌تواند پیغام انجیل را از آسمان بشارت دهد. او می‌تواند پیغام این انجیل را بدون ما هم به گوش مردم برساند، اما تدبیر او چنین نیست، هرچند به عقیدۀ ما شاید حکیمانه‌تر می‌بود که چنین می‌کرد.

اما خدا در حکمت بی‌کران و فیض بی‌کرانش چنین مقرر نموده تا به وسیلۀ من و شما پیغام انجیل را به گوش مردم برساند. تصور می‌کنم پاسخ این است. وقتی این سوال پیش می‌آید که تکلیف کسانی که هرگز دربارۀ عیسی نمی‌شنوند چه می‌شود، کتاب‌مقدس به صراحتی که ما دلمان می‌خواهد به این سوال پاسخ نمی‌دهد و برای این کار دلیل دارد. هدف و مقصود کلام خدا این نیست که به این سوالی که برای ما مطرح است پاسخ دهد. هدف این است که تب و تاب این سوال را فرو نشاند. هدف این است که این سوال را حذف کند. قرار نیست در جمع مسیحیان دور هم بنشینیم و دربارۀ این سوال بحث و گفتگو کنیم. هدف این است که حتی تا پای جان تلاش کنیم که دیگر این سوال مطرح نباشد، تا تب و تاب این سوال به کل فرو بنشیند.

می‌دانم، به محضی که این را می‌گویم، به آرمان‌گرایی متهم می‌شوم: «بسیار خوب، تب و تاب این سوال را فرو نشانیم؟ یک میلیارد نفر هرگز نام عیسی را نشنیده‌اند. با خودمان صادق باشیم. آیا واقعاً می‌توانیم این سوال را مطرح نکنیم؟ آیا می‌توانم در زندگی‌ام این سوال را نادیده بگیرم؟ آیا واقعاً کلیسا می‌تواند چنین باشد؟» قبل از اینکه به این سوال پاسخ دهیم، می‌خواهم توجه شما را به صحبتمان در ابتدای این پیغام جلب کنم. اگر به یاد داشته باشید، ما دربارۀ سفرهای بشارتی پولس صحبت کردیم. وقتی این شور و اشتیاق در دل پولس شعله‌ور شد که انجیل را به گمشدگان بشارت دهد، شمار مسیحیان بسیار اندک بود. اما، در پایان زندگی‌اش، بیشتر جهانِ آن روزگار پیغام انجیل را شنیده بودند. من نمی‌گویم پولس تنها کسی بود که در آن مقطع از زمان انجیل را بشارت داد. اما مکانهایی که به آنها سفر کرد دقیقاً مشخص است، مکانهایی که انجیل را بشارت می‌داد و کلیساها را بنا می‌کرد کاملاً مشخص است. تأثیری که پولس از خود بر جای گذاشت بسیار چشمگیر بود. اما متوجه هستید که او هرگز به اسپانیا سفر نکرد. بر خلاف آنچه برنامه‌ریزی کرده بود، به اورشلیم و سپس به روم رفت. او در اورشلیم دستگیر شد، در روم زندانی گشت و احتمالاً چند سال بعد در زندان روم جان سپرد. او هرگز به اسپانیا نرفت.

پس چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟ «پولس، تو کمی آرمان‌گرا بودی، این‌طور نیست؟ آیا فکر می‌کردی واقعاً می‌توانستی پیغام انجیل را به اسپانیا برسانی؟ آیا واقعاً فکر می‌کردی می‌توانستی پیغام انجیل را به گمشدگان آن منطقه بشارت دهی؟ پولس، تو شکست خوردی. عمرت را تلف کردی. تو به هدفت نرسیدی. این نتیجۀ آرمان‌گرایی‌ات بود.» بسیار خوب، پیش از اینکه تا آنجا پیش رویم، می‌خواهم به این فکر کنید که تا دو سال پس از مرگ پولس انجیل تا کجا گسترش یافت. انجیل به معنای واقعی کلمه در سراسر جهان آن روزگار گسترش یافت.

پرسش اصلی

باز نمی‌گویم پولس تنها کسی بود که با بشارت انجیل بر دنیا اثر گذاشت. اما حرفم این است: برادران و خواهران، حتی یک لحظه هم کاری را که خدا در یک نفر و از طریق یک نفر به انجام خواهد رساند کم‌اهمیت نپندارید. آن یک نفر زندگی‌اش را وقف بشارت این انجیل در میان قومها و امتها نموده است. خدا از زندگی و مرگ شما استفاده خواهد کرد تا پیغام این انجیل را به مناطقی برساند که حتی نمی‌توانستید پیش از این تصورش را بکنید. پس می‌خواهم از شما بله از خودِ شما بپرسم. شما قرار است در میان مردمی که هرگز پیغام انجیل را نشنیده‌اند چه تأثیری در دنیا بگذارید؟

گوشه و کنار این کرۀ خاکی و مناطق مشخصی از این عرصۀ گیتی مالامال از انسانهایی است که هنوز یا پیغام انجیل را نشنیده‌اند یا آگاهی اندکی از آن دارند. قرار است زندگی شما بر این مناطق جهان چه تأثیری داشته باشد؟ سوال اصلی این نیست که تکلیف کسانی که هرگز دربارۀ عیسی نمی‌شنوند چه می‌شود؟ سوال اصلی این است: شما قرار است با پیغام انجیل چه تأثیری بر مردمانی بگذارید که هرگز پیغام انجیل را نشنیده‌اند؟ آیا باور دارید این انجیل که شما قاصد آن هستید قدرت دارد برای جلال مسیح بر قومها و ملتها تأثیر گذارد؟ مطمئنم اگر پاسختان مثبت نباشد، هر پاسخ دیگری که بدهید، هدف اصلیی که خدا شما را برای آن نجات داده است و هدف اصلیِ حضور شما در این کرۀ خاکی را کم‌رنگ و کم‌ اهمیت می‌گرداند.

میلیونها نفر هنوز نام عیسی را نشنیده‌اند، اما شما نام او را شنیده‌اید و او را می‌شناسید. بیایید با هم تصویری را مجسم کنیم. یک گروه را در نظر می‌گیریم: یک میلیون و چهارصد هزار بادیه‌نشین در کشور الجزایر ساکن هستند که صد در صدشان هم مسلمانند. نه مبشری آنجا است نه مسیحی و نه مسیحیتی و نه کلیسایی. نه خبری از انجیل است نه خبری از کتاب‌مقدس نه خبری دربارۀ عیسی. اکنون، می‌خواهم این تصویر را مجسم کنید که به میان بادیه‌نشینانِ الجزایر می‌روید و این امتیاز را دارید که به چشمان ایشان بنگرید و برای اولین بار به آنها از عیسی مسیح بگویید، به آنها بگویید به خاطر کاری که عیسی برایشان روی صلیب انجام داد چگونه می‌توانند از محکومیت ابدی نجات یابند. فقط این تصویر را مجسم کنید و بدانید بادیه‌نشینانی وجود دارند که قرار است به مسیح ایمان آورند، چون شما انجیل را به آنها بشارت می‌دهید. این هدفی است که ارزش دارد برایش زیست کنیم. این هدفی است که ارزش دارد برایش جان دهیم. این هدفی است که به خاطرش نجات یافته‌ایم و این هدفِ حضورمان در این کرۀ خاکی است. چگونه قرار است با بشارت پیغام انجیل بر مردمانی تأثیر بگذارید که هنوز این پیغام را نشنیده‌اند؟

این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.