آیا خدا کثرت‌گراست؟

دانشجوی سال اول در دانشگاه کالیفرنیا در شهر اِرواین بودم و سر کلاس آهنگ‌سازی حضور داشتم که برای اولین بار شنیدم یک استاد می­‌گوید: “خب… می­‌دانید بیشتر تفاوت‌های مذهبی اهمیتی ندارند. نکتۀ اصلی این است که خدا می‌خواهد فقط یکدیگر را دوست داشته باشیم. درست است؟” پس از آن همچنان این ادعا برای من آشناست.

اما آیا درست است؟ آیا خدا نسبت به مذهب بی‌­تفاوت است؟ آیا او اهمیت می­‌دهد که چگونه پرستش می‌­شود؟ به‌عبارت ‌دیگر آیا او کثرت‌گراست؟[1] گر چه کثرت­‌گرایی انواع مختلفی دارد اما این نوع که من از آن صحبت می­‌کنم به نوعی نسبیت­‌گرایی در مذهب است، یا تمام مذاهب به یک اندازه نجا­ت‌بخش هستند، یا ظاهر آن‌ها اهمیتی ندارد زیرا تمام ایمان­‌ها یک هستۀ مشترک دارند. یا الوهیت به حدی بزرگ و  غیر قابل شناخت است که نمی­‌توان آن ‌را در مجموعۀ آموزه‌های خاصی جای داد. مگر این‌که به اعتراف مذهبی محافظه­‌کارانه‌ای پای‌بند باشید (مسیحیت، یهودیت، اسلام و غیره). ما در نوعی کثرت‌گرایی دینی در میان فرهنگ گسترده‌تر (معنوی، اما نه مذهبی) که اخیرا رایج شده است زندگی می‌کنیم. اما چرا؟

اولا به‌نظر می­‌رسد کثرت‌گرایی سیاسی را تقویت می­‌کند یعنی، سازشِ اجتماعی باورهای مذهبی مختلف. اگر تفاوت مهمی وجود ندارد پس چیز زیادی برای مبارزه وجود ندارد. به‌علاوه احتمالا این فریبنده‌­ترین دلیل برای پذیرش آن در سطح عمومی است و به‌نظر می­‌رسد متواضعانه‌­تر و بارزتر از سایر دیدگاه‌هاست. همه به یک اندازه درست می­‌گویند (یا به یک اندازه اشتباه می‌کنند). پس هیچ‌کس نمی­‌تواند مدعی برتری یک مذهب بر مذهب دیگر باشد. این دیدگاه سازگار­تر است زیرا هیچ مذهب درستی نسبت به سایر مذاهب وجود ندارد و بنابراین زمینِ بازی اخلاقیات برای همه برابر است. یا حداقل در ابتدا این‌طور به‌نظر می­‌رسد.

فرضیات مشکوک

با آن‌که مشکلات شدید فلسفی در کثرت­‌گرایی وجود دارد (برای مثال، خودش را نقض می‌کند، ادعاهای منحصربه‌فرد هر مذهب را به اشتباه تفسیر می­‌کند و غیره). اما اغلب به یک مسئلۀ خاص توجه نشده است، بر این فرضیۀ مشکوک تکیه می­‌کند که برای خدا فرقی ندارد چگونه پرستش شود.

الهیدانِ اصلاح­‌طلب آلمانی، هِرمان باوینک، در شرح این مشاهدات کاری شگفت­‌آور انجام می‌دهد:

اگر مذهب واقعا شامل آموزه­ای از خدا و خدمت اوست، کاملا بدیهی است که فقط خداوند این حق و توانایی را دارد که بگوید کیست و چه خدمتی را می‌خواهد… در بی­‌تفاوتی مذهبی فرض می‌­شود برای خدا اهمیتی ندارد چگونه پرستش شود. این حقِ تصمیم­‌گیری دربارۀ نوع خدمت‌گزاری را از او می­‌گیرد، در هر حال فرض می­‌شود خدا روش خدمت‌گزاری را خودش تعیین نکرده است. این بی‌تفاوتی در امر دین البته کم‌و‌بیش می‌تواند به طول بیانجامد. توحید‌گرایی عقیدۀ کلیسا را بی‌تفاوت می‌داند و خداباوریِ برهانی (اعتقاد به خدا از روی استدلال) تمام مذهب را مثبت می­‌داند. فلسفۀ مدرن تمام مذاهب را عینی و واقعی می‌­داند. و “خود‌مختار اخلاقی” به هر ‌چیزی که مذهبی است می­‌نگرد. برای آن‌که این ادعای ظاهرا متواضعانه را مبنی ‌بر این‌که تمام روش‌های پرستش خدا به یک اندازه معتبر هستند معرفی کنید به‌طور ضمنی ادعا می­‌کنید که می­‌دانید خدا دربارۀ این چیزها صحبت نکرده است و اهمیتی به آنها نمی­‌دهد. شاید چون با شما سخن گفته است و اعلام نموده است که سایر مذاهبی که مدعی هستند خدا به این مسائل اهمیت می­‌دهد (مسیحیت، یهود و اسلام) در این‌باره سر‌در‌گم شده‌­اند. اگر ادعا کنید این موضوع اهمیتی ندارد پس در واقع ادعا می­‌کنید خدا نسبت به آن بی‌­تفاوت است. تیم کِلِر بارها در کتاب «دلیلی برای خدا» نکات مشابهی را مطرح ساخته است. گاهی مردم نیز چنین چیزی را می­‌گویند: “تردید من مبتنی بر جهش ایمان نیست. من هیچ اعتقادی به خدا ندارم. من به سادگی احساس نیاز به خدا ندارم و علاقه‌ای به فکر کردن به آن ‌هم ندارم”. مشاهدات کلر:

اما یک باورِ بسیار مدرن امریکایی زیر این احساس پنهان است، که می­‌گوید: “وجود خدا یک موضوع بی‌­اهمیت است مگر به نیازهای احساسی من ربط داشته باشد”. او روی زندگیش شرط می‌بندد که اگر احساس می­‌کنید نیازی به خدا ندارید، پس هیچ خدایی وجود ندارد تا شما را مسئول باورها و رفتارهایتان کند. شاید این درست باشد شاید هم نه، اما باز هم کاملا یک جهش ایمانی است. یا باز هم به‌خصوص در ارتباط با کثرت‌گرایی، کِلِر داستان مرد جوانی را بازگو می­‌کند که اصرار داشت تفاوت‌های بین مذاهب مختلف اهمیتی ندارند زیرا همگی یک خدا را می­‌پرستند.

اما وقتی از او پرسیدم این خدا کیست، او خدا را به عنوان روحی کاملا دوست‌‌داشتنی در جهان توصیف کرد. مشکلِ تعریف او عدم انسجام است. این تعریف بیان می­‌کند که، آموزه اهمیتی ندارد اما باورهای آموزه­ای در مورد ذات خدا که با همه باورهای اصلی در تضاد هستند را قبول دارد… از قضا اصرار بر این‌که آموزه‌­ها مهم نیستند خودش یک آموزه است. این تعریف، ایدۀ خاصی در مورد خدا بیان می‌کند که در واقع تبلیغ می­‌کند این باور از تمام باورهای مذاهب اصلی برتر و روشن‌فکرانه‌­تر است. بنابراین مخالفین این دیدگاه هر کاری انجام می‌دهند تا دیگران را از آن منع کنند.

سوال واقعی

بنابراین وقتی صحبت از کثرت‌گرایی به‌ میان می‌­آید مسئلۀ اصلی این نیست که کدام نگرش ما را فروتن نگه می‌­دارد، زیرا بدیهی است برای آن‌که کثرت‌گرا باشید باید ادعاهای جسورانه­ و “گستاخانه” داشته باشید. باز‌ هم می­‌گویم موضوع فقط این نیست که کدام نگرش یا دیدگاه منجر به صلح بیشتر می‌­شود، من کثرت‌گراهای سیتزه‌جویی را دیده‌­ام و تاریخِ قرن بیست‌و‌یکم مملو از خشونت کسانی است که مدعی هستند مسائل مذهبی اهمیتی ندارند.

علاوه بر این یک مورد منطقی و کاربردی را باید مطرح کنیم، مذهبی مانند مسیحیت که به پیروانش تعلیم می‌­دهد حتی دشمنانشان را هم دوست داشته باشند می‌­توانند این کار را در صورتی انجام دهند که آموزه‌­ها را درست به‌کار گیرند.

با اقتباس از باوینک، به‌نظر می‌رسد سؤالی که باید بپرسیم این است: “اگر خدایی وجود دارد آیا به مذهب یعنی شناخت و خدمت به خدا آن‌طور که اکثر مذاهب ادعا می­‌کنند اهمیتی می‌­دهد؟ آیا نسبت به سایر چیزها بی­‌تفاوت است؟ آیا کاری کرده است که افکار ما از طریق نوعی مکاشفه آشکار شوند؟” به‌نظر من غیر منطقی نیست که فکر کنیم، اگر خدا وجود دارد و موجودی اخلاقی است پس می­‌تواند چنین کاری انجام دهد. برای مثال خدا ممکن است راهی برای صحبت با ما پیدا کند تا به ما بفهماند فقط یک خدا وجود دارد نه این‌ همه خدا و روشن کند که او خودش خالق است نه بخشی از خلقت. شاید برای راه ارتباطی با ما باز هم ارادۀ خودش را آشکار سازد و کارهایی مانند قربانی کردن کودکان و استثمار جنسی را رد کند چون روش‌های غیر قابل قبولی در پرستش او هستند.

در حقیقت شاید او دیدگاه‌های محکمی در ‌این ‌باره دارد. ظاهرا حداقل به اندازۀ فرضیۀ کثرت‌گرایی منطقی است البته من تصور نمی­‌کنم این چیزها به جایی نرسند. مسیحیت در اعتراف اصلی خود می­‌گوید که خداوند بی‌­تفاوت نیست. در قلب انجیل خدایی بسیار مهربان و دلسوز هست که شخصا از مسیر خود خارج گردید تا در زندگی، مرگ و رستاخیز مسیح برای ما و نجات ما همه چیز را آشکار سازد.


[1] کثرت‌گرایی (تکثر‌گرایی یا پلورالیزِم) معتقد به لزوم کثرت عناصر و عوامل در همه چیز است با حفظ منافع که به مکتبی گفته می‌شود حقیقت و نجات را متعلق به یک تفکر و دین نمی‌داند و همه را یکی می‌داند و همه را در راه درست می‌شمارد.  

این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.