هر آنچه درباره روزهای آخر زندگی مسیح باید بدانید

هفته پایانی زندگی مسیح هفته‌ای پر از اتفاقات مهم و حیاتی برای کل بشر است. اتفاقاتی که درک هر یک از آنها برای هر انسانی از حیاتی که الان دارد حیاتی تر است چون به حیات و هلاکت ابدی آن شخص مربوط می‌شود.

قبل از اینکه به این هفته بپردازیم اشاره‌ای کوتاه داشته باشیم به ایامی که مسیحیان در طی تاریخ، قبل از این هفته انجام می‌دادند.

لِنت – (اِنابَت)

از اوایل قرن چهارم میلادی، مسیحیان چهل روز قبل از عید پاک به نوعی به پیشواز این عید می‌رفتند. این چهل روز معروف به لِنت یا در کلیساهای سنتی ایرانی معروف به ایام اِنابَت است که به معنی ایام توبه و برگشتن از گناه می‌باشد. ایامی که متمرکز بر روی مرگ و رنج مسیح برای گناهان بشر است. در دنیا صدها میلیون مسیحی لِنت یا همان اِنابَت را هر ساله انجام می‌دهند. طبق سنت، در این ایام از یک کاری و یا یک چیزی بد دست می‌کشند تا آن عادت بد را ترک کنند و از آن توبه کنند. این سنت بین انگلیکن‌ها، کاتولیک‌های روم، اُرتُدکس‌های شرق، لوتری‌ها و مِتُدیست‌ها رایج است. و حتی خیلی از کلیساهای اصلاح‌شده و مشایخی (پرزبیترین‌) هم ایام اِنابَت را محترم می‌شمارند و در این ایام با توبه و روزه به پیشواز مرگ و قیام مسیح می‌روند.

اما مفهوم اصلی لنت برای این نبوده است که ما صرفا به شکل مذهبی و نمایشی از کاری برای مدتی دست بکشیم بلکه در ایام لنت ما هر ساله رابطه خود را با خدا بررسی می‌کنیم و در رابطه خود با خدا عمیق می‌شویم. در این ایام ما خود را به خدا می‌دهیم و همانطور که به مرگ و قیام مسیح نزدیک می‌شویم خود را بررسی می‌کنیم تا در روند قداست پویا باشیم. لِنت برای آمادسازی ما است برای روز خداوند!

چهارشنبه خاکستر

شروع این ایام از روز چهارشنبه است که معروف به “چهارشنبه خاکستر” است. چهارشنبه خاکستر یادآور این نکته است که ما همه از خاک هستیم و به خاک بر می‌گردیم. هر ساله برگ‌های نخل نگه‌داری می‌شود تا در سال بعد سوزانده شود و خاکستر آن را به پیشانی خود به علامت توبه بزنند. علامت صلیبی که بعضا با این کلمات همراه است: “توبه کن و به انجیل ایمان داشته باش” و یا از خاکی و خاک بر خواهی گشت”. بعد از این ۴۰ روز، هفته مقدس یا هفته مصائب شروع می شود. هفته ای که از روز یکشنبه نخل یا همان روز ورود آخر مسیح به اورشلیم شروع می شود تا روز یکشنبه که مسیح زنده می‌شود و از مردگان بر می‌خیزد. (متی ۱:۲۱-۱۱) خیلی از مسیحیان ایام اِنابَت را به جا نمی‌آورند. خیلی اصلا نمی‌دانند چنین ایامی وجود دارد. هر چند کتاب مقدس اشاره مستقیمی به این موضوع نمی‌کند و حکمی برای اجرای آن نیست اما شایان ذکر است که ایام اِنابَت بسیار برای مسیحی که در امر شاگردی جدی است می‌تواند مفید باشد. مرگ مسیح و قیام او برای ما و گناهان ما بود و هیچ زمانی یادآوری گناهکار بودن ما و تشویق برای توبه و پاکسازی بد نیست. همچنین باید در نظر داشت که انجام دادن اِنابَت در این ایام باعث امتیاز الهی نمی‌شود و به همین سان انجام ندادن آن نیز امتیازی را از ما کم نمی‌کند. سوال مهمتری که مطرح است این است که آیا هر روز در اِنابَت و توبه و پاکسازی هستیم و یا صرفا چهل روز قبل از یادآوری مرگ و قیام مسیح به بهانه این ایام صرفا این کار را انجام می‌دهیم؟ خطر بزرگ، تبدیل کردن یک سنت خوب به شریعتی بی فایده است که باید مواظب بود وگرنه ایام اِنابَت اتفاقا می‌تواند برای زندگی روحانی هر مسیحی بسیار مفید باشد.

یکشنبه نخل

در ادامه به “یکشنبه نخل” که موضوع اصلی این مقاله است بپردازیم.

عیسی مسیح در پایان خدمت زمینی خود به اورشلیم بر می‌گردد. جایی که قربانگاه او بود. مسیح می‌دانست که باید برای گناهان بشر جان خود را بدهد. او اساسا برای این مرگ به این زمین آمده بود (مرقس ۴۵:۱۰).

شاگردان مسیح طبق درخواست او الاغی را فراهم می‌کنند تا مسیح سوار بر آن وارد اورشلیم، قربانگاه خود شود. چیزی که زکریای نبی پیشگویی کرده بود (زکریا ۹:۹). در فرهنگ یهود و دنیای شرق باستان، پادشاهان در زمان صلح، سوار بر الاغ وارد شهر می‌شدند و در مقابل برای جنگ، سوار بر اسب و به شهر می‌تاختند. همچنین پادشاهی که از جنگ با پیروزی وارد شهر می‌شد، بجای الاغ، سوار بر اسب سفید می‌بود و این نشان بر غالب آمدن پادشاه در جنگ بوده است. مسیح در این مقطع زمانی با صلح و فیض وارد اوشلیم می‌شود. ولی زمانی خواهد آمد که او سوار بر اسب سفید (مکاشفه ۱۹: ۱۱) بعنوان فاتح و داور برای داوری دنیا می‌آید. عمل رخت گسترانیدن جمعیت و نهادن شاخه‌های نخل زیر پای مسیح در مسیر او اشاره به مقام پادشاهی مسیح دارد (دوم پادشاهان ۹: ۱۳) و جمعیت آن را درک کرده مسیح را ملوکانه و شاهانه‌وار بدرقه می‌کنند. جمعیت فریاد می‌زدند: هوشیعانا پسر داوود. مبارک باد کسی‌ که به اسم خداوند می‌آید! هوشیعانا در اعلی علیین!» که عملا تکرار مزمور ۱۱۸: ۲۵-۲۶ است. معنی کلمه هوشیعانا یعنی “نجات بده”. عبارت “پسر داوود” طبق پیشگویی‌ها، اشاره به مسیح دارد که باید از نسل داوود می‌بود. این لقب عیسی تاییدی بر مسیح بودن اوست. به نظر می‌رسد جمعیت درک کرده‌اند که عیسی همان مسیح و پاشاه الهی است. اما در ادامه داستان می‌بینیم که همین افرادی که فریاد می‌زدند “هوشیعانا” و مسیح را مثل شاه بدرقه می‌کنند برای مصلوب شدن او فریاد بلند می‌کنند و می‌گویند “مصلوبش کنید”! دلیل اینکه نظر جمعیت اینطور عوض می‌شود آن است که آنها مسیحی را می‌خواستند که امپراتوری روم را در هم بکوبد و مقام و قدرت از دست رفته اسرائیل را به آنها برگرداند. آنها مسیحی جنگجو و فاتح و داور می‌خواستند تا آنها را از قدرت و سیاست دنیوی نجات دهد. آنها همچنان دنبال ملکوت زمینی بودند در حالیکه مسیح برای آماده کردن راهی بود تا آنها به ملکوت آسمانی راه پیدا کنند. مسیح در این زمان  پر از فیض است که برای نجات روحانی ایشان قرار است روی صلیب برود. و خبر بد برای همه این بود که از مسیح فاتح و داور خبری نیست و برای مسیح فاتح باید منتظر بازگشت ثانویه او بود.

احتیاج همه ما اول نجات از مرگ روحانی است نه نجات از سیاست و فرهنگ حاکم.

نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که یهودیان اورشلیم دلیل اصلی حضور مسیح را ندیدند. با تمام تعالیم و گفته‌ها و پیشگویی‌های عهد عتیق و شخص مسیح، باز هم آنها متوجه نشدند که مسیح برای نجات گناهان آنها آمده است نه برای برقراری ملکوت زمینی. زیرا پادشاهی مسیح از این دنیا نیست بلکه در آسمان است (یوحنا ۳۶:۱۸).

پس مسیح با شاگردانش وارد اورشلیم می‌شود و در شب یکشنبه نخل به بیت عنیا، ۴ کیلومتری شرق اورشلیم، جایی که محله ایلعازر و خواهراش مریم و مرتا بود،‌ می‌روند.

دوشنبه

روز بعد، دوشنبه ۲ اتفاق رخ می‌دهد که مختصر به آنها اشاره می‌کنم. اول مسیح را می‌بینیم که درخت انجیری را خشک می‌کند و بعد وارد معبد می‌شود و آنجا را پاکسازی می‌کند.

برای درخت انجیر ۲ نظریه وجود دارد. بعضی از الهیدانان معتقدند که مسیح با این کار مجازات خدا را روی مذهب مرده روحانی اعلام می‌کند و بعضی دیگر معتقدند که این نمادی از ایمان واقعی است که به این اشاره دارد که شاگردان واقعی حتما میوه خواهند داشت.

این اتفاق در مسیر به معبد رخ می‌دهد و در معبد مسیح شاهد این است که اسرائیلی که باید میوه می‌داشتند، کار خانه خدا رو انجام می‌دادند و در پرستش می‌بودند، در عوض معبد را تبدیل به بازار کرده و به مذهبی مرده تبدیل شده‌اند. به نظر من خشک کردن درخت انجیر بیشتر به مجازات اسرائیل و مذهب مرده آنها اشاره می‌کند تا میوه شاگردان. چون شاگرد مسیح نمی‌تواند میوه نیاورد و طبق یوحنا ۱۵ اگر ما در مسیح هستیم نمی‌توانیم کاری کنیم جز میوه آوردن پس عملا شاگرد بدون میوه نداریم و شاگرد مسیح لعنت و خشک نمی‌شود و هیچ وقت ایمانش ساقط نمی‌شود. پس به نظر این اتفاق بیشتر به روبرویی با معبد و ایمان مرده و مجازات خدا بر بی ایمانی ربط دارد.

پایان روز دوشنبه مسیح به بیت عنیا بر‌می‌گرده و شب را آنجا سپری می‌کند.

سه شنبه

روز بعد، سه شنبه – مسیح به کوه زیتون می‌رود.

کاری که عیسی روز دوشنبه با معبد می‌کند باعث می‌شود تا فریسیان بپرسند: این شخص کیست که چنین اجازه‌ای به خودش می‌دهد. چه حقی دارد؟ و سعی می‌کنند دامی برای او پهن کنند. مسیح هیچ اختیار و قدرتی از یهودیان دریافت نکرده بود – نه فریسی بود و نه صدوقی. برای همین عیسی به نوعی مجبور می‌شود تا اقتدار الهی خودش را برای آنها بیان کند. اما اول به آنها می‌گوید یحیی اقتدارش از کجا بود؟ چون شورای سنهدرین موظف بود که نبی کاذب رو از درست تشخیص بدهد و این سوال عیسی آنها را به چالش کشید چون درباره یحیی چیزی نمی‌توانستند بگویند و چون جوابی نمی‌دهند عیسی هم به آنها در مورد قدرت و اقتدار خود چیزی نمی‌گوید. البته می‌بینیم که بعد از اینکه عیسی ادعای خدایی می‌کند او را محکوم به کفرگویی می‌کنند.

پس در اولین حمله به عیسی و اقتدار او شکست می‌خورند.

سپس فریسیان درباره خراج سوال می‌پرسند و بعد صدوقیان درباره قیامت و بعد از آن مسیح از فریسیان می‌پرسد: نظر شما درباره مسیح چیست؟ او پسر کیست؟

همه این اتفاقات را می‌توانید درانجیل متی فصل ۲۲ مطالعه کنید.

مسیح درباره سوال مالیات می‌گوید: مال قیصر را به قیصر و مال خدا را به خدا بدهید. که عملا به ریاکاری فریسیان اشاره می‌کند چون آنها می‌‌دانستند که همه چیز مال خداست و باید مال خدا را اول به خدا داد و همه قدرت‌ها هم تحت نظر خدا هستند. انسان هم در برابر خدا و هم در برابر مقامات دولتی مسئول است.

در برابر صدوقیان و سوال درباره قیامت (صدوقیان به قیامت و دنیای بعد از مرگ، روح و فرشته باور نداشتند) مسیح بی‌اعتنایی آنها را نسبت به قدرت خدا هدف می‌گیرد و به اینکه خدا قدرت دارد بکشد و زنده کند اشاره می‌کند.

عیسی پاسخ داد: «شما گمراه هستید، زیرا نه از کتب مقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا!

و در نهایت در جواب اینکه مسیح پسر کیست؟ می‌گویند: پسر داوود! اما در جواب آنها که روی انسان بودن مسیح و پسر داوود تاکید داشتند، مسیح با استفاده از مزمور ۱۱۰ می‌گوید: پس چگونه داوود به روح، او را خداوند می‌خواند؟

اگر داوود او را خداوند می‌خوانَد، چگونه او می‌تواند پسر داوود باشد؟» بدین‌سان، هیچ‌کس را یارای پاسخگویی او نبود و از آن پس دیگر کسی جرأت نکرد پرسشی از او بکند.

عملا عیسی روز سوم دهان مذهبیون رو طوری می‌بندد که هیچکس نمی‌تواند با او بحث کند. دقت کنید این افراد همه رهبران مذهبی هستند و کم کسانی نیستند. فریسیان و صدوقیان آدم حسابی بودند و آرزوی هر خانواده‌ یهودی بود که با این افراد وصلت کنند. ولی جلوی مسیح کم آوردند. و عیسی همچنین کلی هشدار تند هم به علمای دین و فریسیان ریاکار می‌دهد.

در همان روز سه‌ شنبه مسیح با شاگردانش به کوه زیتون می‌رود و از آنجا به اورشلیم نگاه می‌کند و پیشگویی می‌کند که اورشلیم از بین خواهد رفت و اینکه چه اتفاقاتی در آینده رخ خواهد داد و مجازات نهایی در راه است. در همین روز است که یهودا اسخریوطی با شورای سنهدرین وارد مذاکره می‌شود تا مسیح را تسلیم آنها کند. بعد از یک روز خسته کننده عیسی دوباره برمی‌گردد به بیت عنیا و شب را آنجا سپری می‌کند.

همه این اتفاقات را می‌توانید درانجیل مرقس فصل ۱۳ مطالعه کنید.

چهارشنبه

دقیقا معلوم نیست عیسی و شاگردان در روز چهارشنبه مشغول به چه کاری هستند. احتمالا به خاطر خستگی این روز را استراحت کردند و خود را برای عید پِسَح آماده می‌کردند. عده‌ای باور دارند یهودا همچنان در این روز بر علیه عیسی مشغول ملاقات با یهودیان است.

پنجشنبه

روز پنجشنبه شام آخر را داریم که یک صحنه بسیار تلخ و غم انگیزی است اما در عین حال یکی از صحنه‌های بی‌نظیر عهد جدید.

از همان بیت عنیا عیسی پطرس و یوحنا را می‌فرستد تا برای شام عید پسح تدارک مکان و بقیه چیزها را ببینند.

مسیح در این روز پای شاگردان شست. درس بزرگ محبت و فروتنی. کلام خدا خیلی زیبا به تصویر می‌کشد و می‌گوید: عیسی که می‌دانست پدر همه چیز را به دست او سپرده است و از نزد خدا آمده و به نزد او می‌رود، از شام برخاست و ردا از تن به در آورد و حوله‌ای برگرفته، به کمر بست. سپس آب در لگنی ریخت و شروع کرد به شستن پاهای شاگردان و خشک کردن آنها با حوله‌ای که به کمر داشت. (یوحنا ۳:۱۳-۵)

خیلی مسیحیان در این روز پاهای یکدیگر را می‌شورند.

و سپس خود شام را داریم که در انجیل لوقا ۲۲ از آیه ۱۵ تا ۲۰ نوشته شده: «اشتیاق بسیار داشتم پیش از رنج کشیدنم، این پِسَخ را با شما بخورم. زیرا به شما می‌گویم که دیگر از آن نخواهم خورد تا آن هنگام که در پادشاهی خدا تحقق یابد.» پس جامی برگرفت و شکر کرد و گفت: «این را بگیرید و میان خود تقسیم کنید. زیرا به شما می‌گویم که تا آمدن پادشاهی خدا دیگر از محصول مو نخواهم نوشید.» همچنین نان را برگرفته، شکر کرد و پاره نمود و به آنها داد و گفت: «این بدن من است که برای شما داده می‌شود؛ این را به یاد من به جا آرید.» به همین‌سان، پس از شام جام را برگرفت و گفت: «این جام، عهد جدید است در خون من، که به‌خاطر شما ریخته می‌شود.

اتفاقی که در حال رخ دادن است این است که کل داستان عید پسح که در همه این سالها از زمان موسی و بیرون آمدن اسرائیل از مصر شروع شد و هر ساله به حکم خدا اجرا می‌شد قرار بود که در مسیح به کمال برسد. تمام این سالها سایه‌ای بودند از آنچه در مسیح باید محقق می‌شد. یعنی چیزی که خدا در زمان موسی و بیرون آمدن قوم اسرائیل از مصر به‌عنوان نشانه نجات و بازخرید به آنها داده بود الان در مسیح انجام می‌شود. او ناجی حقیقی قوم خداست!

این اولین عشای ربانی است که توسط خود مسیح انجام می‌شود.

عشای ربانی چیست؟

عشای ربانی مستقیم به صلیب اشاره می‌کند. هر وقت کسی نان و شراب را در مراسم عشای ربانی در دست می‌گیرد، اولین چیزی که باید به یادش بیاید جسم پاره پاره شده و خونین عیسی روی صلیب است. عهدی که خدا در خون خود با برگزیدگان خود بسته است. ما این مراسم را به شکل آیین مقدس مسیحی نگاه می‌داریم چون به نوعی آن برای ما تمدید و تجدید عهد فیض است. هر بار یک مسیحی شام خداوند را می‌خورد عملا عهد الهی را که روی صلیب بسته شد با نهایت شکرگزاری تایید می‌کند و به یاد می‌آورد. هر بار که مسیحی شام خداوند را دریافت می‌کند، از سفره‌ای که خداوند برای او مهیا کرده است فیض دریافت می‌کند. این میز مقدس خدا همان سفره فیض اوست!

در همین بالا خانه است که مسیح انکار پطرس را هم پیشگویی می‌کند.

بعد از شام، مسیح و شاگردان آن محل را ترک می‌کنند و به باغ جتسیمانی می‌روند، جایی که مسیح با شدت دعا می‌کند تا جایی که عرق او به خون تبدیل می‌شود. بخاطر فشاری که روی او بود در همین جاست که دعا می‌کند که اگر راه دیگه‌ای وجود دارد او چنین دردی را نکشد. اما راه دیگری نبوده و اراده خدای پدر این بود تا مسیح له شود. (اشعیا ۱۰:۵۳ ؛ لوقا ۴۲:۲۲)

همان شب یهودا با افسران سر می‌رسد و به بوسه‌ای مسیح را لو می‌دهد و مسیح دستگیر می‌شود و شاگردان همه فرار می‌کنند.

همه اتفاقات روز پنجشنبه را در انجیل مرقس فصل ۱۴ می‌توانید مطالعه کنید.

جمعه

روز جمعه، روز محاکمه، کتک و شلاق زدن، صلیب، مرگ و دفن کردن عیسی است.

روز جمعه تاریک‌ترین و وحشتناک‌ترین روز در هفته مقدس است.

یهودای خائن خودش را در همین روز می‌کُشد. مسیح مسخره می‌شود، به صورتش آب دهان می‌اندازند، بر علیه او شهادت دروغ می‌دهند، او کتک می‌خورد و برای تمسخر او که این است پادشاه یهود، تاج خاری بر سرش می‌گذارند. عیسی تنهای تنها مانده بود!

بعد از چند محاکمه نادرست عیسی محکوم به مرگ با صلیب می‌شود که از بدترین انواع مرگ‌ها است. اتفاقا صلیب اختراع ایرانیان قدیم بوده است که رومیان هم از این نوع اعدام در امپراتوری روم استفاده می‌کردند.

او را به سمت جُلجُتا در بیرون شهر می‌برند تا مصلوبش کنند. مسیح به صلیب کشیده می‌شود و ۷ بار روی صلیب لب به سخن باز می‌کند:

۱. پدر اینها را ببخش چون نمی‌دانند چه می‌کنند.

۲. به یکی از دزدها می‌گوید: امروز با من در فردوس خواهی بود.

۳. مریم و یوحنا را به هم می سپاره.

۴. خدایا خدایا چرا مرا ترک کرده ای.

۵. تشنه‌ام.

۶. تمام شد.

۷. ای پدر، روح خود را به دستان تو می‌سپارم.

و مسیح نفس آخر رو می‌کشد و می‌میرد.

شب همان جمعه نیقودیموس و یوسف (که هر دو جز شورای سنهدرین بودند) بدن مسیح را تحویل می‌گیرند و در قبر می‌گذارند. به نظر آنها به‌طور مخفی پیروان مسیح شده بودند.

اتفاق مهمی که با قربانی شدن مسیح رخ می‌دهد این است که سیستم قربانی یهود هم به پایان خود می‌رسد. زیرا قربانی کامل داده شد!

همه این اتفاقات را در انجیل متی فصل ۲۷ می‌توانید مطالعه کنید.

شنبه

روز شنبه که سَبَت بود مسیح در قبر است و نگهبانان رومی دور تا دور قبر هستند تا اینکه شاگردان مسیح جسد او را ندزدند.

یکشنبه

و اما روز یکشنبه قیام!

اوج هفته مقدس و مهمترین واقعه در مسیحیت و بزرگترین اتفاق بشریت در همین روز رخ می‌دهد. مسیح زنده می‌شود!

صبح زود روز یکشنبه چند زن، مریم مجدلیه و چند زن دیگر به سراغ قبر می‌روند اما سنگ را کنار رفته و قبر را خالی می‌یابند. آنها با فرشته‌ای مواجه می‌شوند که به آنها می‌گوید: هراسان مباشید! می‌دانم که در جستجوی عیسای مصلوب هستید. او اینجا نیست، زیرا همان‌گونه که فرموده بود، برخاسته است.

مسیح قیام کرده بارها خود را به شاگردان نشان داد و همه مطمئن بودند که مسیح زنده است. بیش از ۵۰۰ نفر در مدت ۴۰ روز او را دیدند، با او حرف زدند، با او غذا خوردند و به او دست زدند.

زنده شدن مسیح بزرگترین سنگی بود که در حوضچه تاریخ افتاد.

همه این اتفاقات برای ما چه پیامدی دارند؟

این مسیح است که برای ما خواهد ماند.

در عبرانیان ۱۳ آیه ۱۲ تا ۱۴ می‌خوانیم: به همین‌سان، عیسی نیز بیرون دروازۀ شهر رنج کشید تا با خون خود، قوم را تقدیس کند. پس بیایید در حالی که همان ننگ را که او متحمل شد، بر خود حمل می‌کنیم، نزد او بیرون از اردوگاه برویم. زیرا در اینجا شهری ماندگار نداریم بلکه مشتاقانه در انتظار آن شهر آینده هستیم.

این دنیا خدای ما را کشت. حتی او را در داخل شهر نکشتند و او را در مکانی خارج از شهر و جایی که زباله‌دانی بود به صلیب کشیدند. حالا من و شما به‌عنوان یک مسیحی تمام آرزو و عشقمان این دنیا است. وقتی درک کنیم دنیا و شیطانی که پشت این دنیا کار می‌کند با خدای ما چه کرده است حتما از دنیا متنفر خواهیم شد!

دنیا برای من و شما نمی‌ماند و این تنها مسیح است که برای ما خواهد ماند.

مسیح برای من و شما روی صلیب مُرد تا من و شما بتوانیم زنده بمانیم.

او چیزی شد که نبود تا ما چیزی شویم که نبودیم.

او خفت و خواری و شرم و توهین و درد و مرگ را به جان خرید تا من و شما سربلند شویم و در روز آخر شرمنده نباشیم – او مرد تا ما زنده بمانیم!

امیدوار و شاد باشید چون مسیح زنده ست.

مسیح نه فقط مُرد بلکه زنده شد تا از همان حیات به من و شما نیز بدهد. من و شما می‌توانیم امید داشته باشیم که به‌خاطر ایمانمان به مسیح روزی مثل او زنده خواهیم شد. مرگ پایان نیست و حیات ابدی در کار است. آنانی که در مسیح هستند این حیات زنده را دارند.

بدون قیام مسیح ما مسیحیتی نداریم و موعظه‌ای هم نخواهیم داشت. اگر مسیح در قبر می‌ماند ما یک دین مثل اسلام و بقیه داشتیم. ولی او زنده شد و امروز زنده است و همین مسیحیت را با همه ادیان و راه‌ها متفاوت می‌کند. چون فقط در مسیح حیات است، چون فقط مسیح خداست، چون فقط مسیح آن چیزی که گفت را انجام داد. مرگ نتوانست او را در قبر نگه دارد و امروز کسانیکه به مسیح ایمان دارند با همین قدرت ار مرگ بر خواهند خاست.

در یوحنا ۲۵:۱۱-۲۶ عیسی به مارتا گفت: «قیامت و حیات مَنَم. آن که به من ایمان آوَرَد، حتی اگر بمیرد، زنده خواهد شد. و هر که زنده است و به من ایمان دارد، به‌یقین تا به ابد نخواهد مرد؛ آیا این را باور می‌کنی؟

مسیح برای ما کیست؟

آیا ایمان دارید که او قیامت و حیات است؟

در این ایام که همه از مرگ می ترسند مسیح تنها کسی است که وعده حیات ابدی می‌دهد. چون مسیح مرگ را نابود کرد و مرگ را روی صلیب کشت. او قدرت گناه را از بین برد تا برگزیدگان او بدون ترس با امید و شادی او را مادامیکه زنده هستند جلال دهند.

در این ایام که از هفته مقدس شروع می‌شود و تا روز جمعه که مسیح مصلوب می‌شود و تا یکشنبه که از مردگان قیام می‌کند برای ما مسیحیان فرصت خوبی است تا ببینیم آیا مسیح را آنطور که کلام می‌گوید می‌شناسیم؟ آیا مسیح را به‌عنوان پاشاه در زندگی قبول کرده‌ایم؟ آیا از گناهانمان توبه می‌کنیم و در مسیر قداست هستیم؟ مسیح بهای سنگینی برای ما داده است.او مسیح است، او شاه شاهان است، او قربانی گناهان بشر است، او زنده است!آیا او خدای شماست؟ آیا او را می شناسید؟ آیا او را باور کرده‌اید؟

این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.