شاهراه حیات: قدرت از طریق دعا
درماندگی: آیا محتاج او هستیم؟
لوقا ۱۱:۱
در همین ابتدا، این سوال برایمان مطرح میشود: «بسیار خوب، قرار است دعا کنم. اما دعای من واقعاً چکار میکند؟ آیا قرار است با دعایم طرح و تدبیر خدا را تغییر دهم؟ دعا به چه شکل عمل میکند؟ آیا قرار است با دعایم به خدا دیکته کنم که چکار کند؟»
من معتقدم امروزه بیشترِ پیروان مسیح و بیشترِ مسیحیان شاهد و واقف هستند و دستکم قبول دارند دعا تا چه اندازه ضروری و تا چه اندازه مهم است. کتابهای فراوانی راجع به دعا میخوانیم. وقتی به کتابفروشیهای مسیحی میروید، خروارها کتاب در مورد دعا وجود دارد. دربارۀ دعا صحبت میکنیم، از دیگران میخواهیم برایمان دعا کنند، خودمان از دیگران سوال میکنیم که چگونه میتوانیم برایشان دعا کنیم. با این حال، کلیسای امروز به طور کلی کلیسایی نیست که وقف دعا باشد. دعا کردن به چه معنا است و چرا باید دعا کنیم؟
قصدم این است که با تمرکز بر لوقا فصل ۱۱ ببینیم که عیسی به این پرسش چه پاسخی میدهد و چه نکاتی را دربارۀ دعا به ما خاطرنشان میسازد. قصدم این است بر آن واژهای تأکید نمایم که عیسی بر آن تأکید داشت، آن واژه به دعا کردن ما مربوط است. در این موعظه، واژۀ «درماندگی» را بررسی میکنیم، در موعظۀ بعد، به واژۀ «اشتیاق»، در موعظۀ بعدی به واژۀ «جسارت» و در آخرین موعظه به واژۀ «اطمینان» میپردازیم. اینها واژگانی هستند که متأسفانه معمولاً در دعای ما چندان جایی ندارند. از اینرو، میخواهم به همراه هم به بررسی این واژگان بپردازیم و ببینیم این واژگان تا چه اندازه کانون و هستۀ اصلی دعا هستند. گفتارمان را با واژۀ «درماندگی» آغاز میکنیم.
بیشترِ مردم وقتی دعا میکنند که درمانده هستند. منظورم درماندگی به معنای واقعی کلمه است. حتی بسیاری از بیخدایان یا کسانی که معتقدند نمیتوان وجود خدا و عالم ماورای طبیعی را ثابت کرد نیز اعتراف میکنند وقتی در شرایطی قرار میگیرند که هیچ راه چارهای ندارند، دستکم، دلشان میخواهد به درگاه یک به اصطلاح خدا دعا کنند، هرچند که حتی باور ندارند آن خدا وجود دارد. گاه، ممکن است از روی عجز و درماندگی دست به دعا بلند کنیم.
یکی از معروفترین بازیهای ورزشیِ کل تاریخچۀ ورزش در دعا ریشه دارد. در بازی فوتبال آمریکایی، وقتی تیم شما عقب است و به دقایق آخر بازی نزدیک میشوید، ولی هنوز از زمین حریف دور هستید چه میکنید؟ شما به یک پاس از راه دور متوسل میشوید که به پاسِ «درود بر مریم مقدس» معروف است (عنوان یکی از دعاهای قدیمی کلیسای کاتولیک). شما به یک دعا متوسل میشوید. یکی از معروفترین بازیها در تاریخچۀ ورزش بر این اساس استوار است.
منطق کلی این است که شما به نقطهای میرسید که نمیتوانید بدون مداخلۀ الهی کاری از پیش ببرید، پس به دعا متوسل میگردید و دست به دامان این پاس میشوید. تصور میکنم دلیلی که در انتهای بازی فوتبال پای مریم را به میان میکشیم این است که معتقدیم تا این لحظه بازی را به اینجا رساندهایم، هرچه در توان داشتیم به کار گرفتهایم، نفراتمان را به زمین آوردهایم و همۀ ترفندها را پیاده کردهایم؛ اکنون، به آخر بازی رسیدهایم، وقتمان در حال اتمام است و دیگر فرصتی نداریم و چارۀ دیگری هم نداریم. پس دست به دامان مریم میشویم، به دعا متوسل میشویم، به این پاسِ نامبرده متوسل میگردیم به این امید که شاید، بله شاید یک اتفاقی رخ دهد.
حال، سوالم از شما این است که چه میشد اگر کل زندگی مسیحیِ ما بر این هدف بنا بود که تمام و کمال به خدای قدوس محتاج میبودیم؟ چه میشد اگر این احساس درماندگی و بیچارگی فقط به شرایط و موقعیتهای سخت و ناگواری که با آنها روبهرو میشدیم محدود نبود؟ چه میشد اگر این درماندگی در مرکز هر چیزی قرار میگرفت که مسیحی بودن را تعریف میکرد؟ چه میشد اگر ازدواجتان، امور خانهتان، شغلتان و هر کار دیگری که امروز در مقام پیروِ عیسی مسیح به آن مشغولید بدون مداخلۀ الهی انجامپذیر نمیبود؟ به اعتقاد من، نکتۀ اصلی همین است.
من باور دارم که ایمانداران در عهدجدید بر این مهم واقف بودند. ما باید درک کنیم که محتاج بودن به خدا هستۀ اصلیِ دعا کردن است. این درماندگی و نیاز شدید به خدا باید در هر لحظه از زندگی روزانۀ مسیحیمان احساس شود. پس میخواهم انجیل لوقا ۱۱:۱-۱۳ را بخوانیم و به واژۀ «درماندگی» بیندیشیم.
و هنگامی که او در موضعی دعا میکرد، چون فارغ شد، یکی از شاگردانش به وی گفت: «خداوندا، دعا کردن را به ما تعلیم نما، چنان که یحیی شاگردان خود را بیاموخت.» بدیشان گفت: «هرگاه دعا کنید، گویید: ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد. ملکوت تو بیاید. ارادۀ تو چنان که در آسمان است در زمین نیز کرده شود. نان کفاف ما را روز به روز به ما بده و گناهان ما را ببخش، زیرا که ما نیز هر قرضدار خود را میبخشیم و ما را در آزمایش میاور، بلکه ما را از شریر رهایی ده.» و بدیشان گفت: کیست از شما که دوستی داشته باشد و نصف شب نزد وی آمده بگوید: «ای دوست، سه قرص نان به من قرض ده. چون که یکی از دوستان من از سفر بر من وارد شده و چیزی ندارم که پیش او گذارم.» پس او از اندرون در جواب گوید: «مرا زحمت مده، زیرا که الان در بسته است و بچههای من در رختخواب با من خفتهاند، نمیتوانم برخاست تا به تو دهم.» به شما میگویم هرچند به علت دوستی برنخیزد تا بدو دهد، لیکن به جهت لجاجت [جسارت] خواهد برخاست و هر آنچه حاجت دارد بدو خواهد داد و من به شما میگویم سوال کنید که به شما داده خواهد شد. بطلبید که خواهید یافت. بکوبید که برای شما بازکرده خواهد شد. زیرا هر که سوال کند یابد و هر که بطلبد خواهد یافت و هر که کوبد برای او بازکرده خواهد شد و کیست از شما که پدر باشد و پسرش از او نان خواهد سنگی بدو دهد؟ یا اگر ماهی خواهد، به عوض ماهی، ماری بدو بخشد؟ یا اگر تخممرغی بخواهد، عقربی بدو عطا کند؟ پس اگر شما با آنکه شریر هستید میدانید چیزهای نیکو را به اولاد خود باید داد، چند مرتبه زیادتر، پدر آسمانیِ شما روحالقدس را خواهد داد به هر که از او سوال کند (لوقا ۱۱:۱-۱۳).
چرا دعا میکنیم؟
تا عمق نیازمان را در حضور خدا بیان کنیم
اکنون، قصدم این است تصویر درماندگی در دعا را مشاهده نماییم. میخواهم این سوال در ذهنمان مطرح شود که چرا دعا میکنیم؟ میخواهم در این آیات و در زندگی و خدمت عیسی و کلیسای اولیه سه دلیل اصلی دعا کردن را به شما نشان دهم. این سه دلیل انگیزه برای دعا و چگونگی نگرش به دعا هستند.
دلیل شماره یک: ما دعا میکنیم تا عمق نیازمان را در حضور خدا بیان کنیم. لوقا تنها کسی است که در مقایسه با سایر نویسندگان عهدجدید و به ویژه نویسندگان انجیلها بیش از همه به موضوع دعا در زندگی عیسی و در کلیسای اولیه میپردازد. مرقس و متی واژۀ «دعا» را سیزده تا هفده مرتبه به کار بردهاند. اما وقتی به انجیل لوقا و کتاب اعمال رسولان میرسید (که نویسندهاش لوقا است)، در پنجاه موقعیت مختلف، به واژۀ «دعا» اشاره شده است. لوقا از میان دعاهای عیسی نُه دعا را ثبت کرده است. هفت مورد از آنها دعاهایی هستند که فقط در انجیل لوقا عنوان شدهاند و متی و مرقس و یوحنا به آنها اشاره نکردهاند. پس ما هم میخواهیم اندکی به سیر و سیاحت در کتاب لوقا بپردازیم و موقعیتهای مختلفی را مشاهده کنیم که عیسی در حال دعا بود. به لوقا فصل ۳ مراجعه کنید. میتوانید زیر آیات خاصی که بر موضوع دعا تأکید نمودهاند خط بکشید.
لوقا فصل ۱ با تصویری از دعا آغاز میشود. در فصل ۳ عیسی با تعمید در آب، به عبارتی، خدمتش را آغاز میکند. لوقا ۳:۲۱ میفرماید: «چون تمامی قوم تعمید یافته بودند و عیسی هم تعمید گرفته» چه میکرد؟ «دعا میکرد، آسمان شکافته شد و روحالقدس به هیأت جسمانی، مانند کبوتری، بر او نازل شد و آوازی از آسمان در رسید که: تو پسر حبیب من هستی که به تو خشنودم» (لوقا ۳:۲۱-۲۲). سایر نویسندگان انجیل نیز از تعمید عیسی سخن میگویند، اما فقط لوقا اشاره مینماید که عیسی به هنگام تعمیدش دعا میکرد.
در فصل بعدی، یعنی لوقا فصل ۴، پس از تعمید عیسی و پیش از آنکه خدمت عمومیاش را آغاز کند، آیۀ ۱ میفرماید: «عیسی پر از روحالقدس بوده، از اردن مراجعت کرد و روح او را به بیابان برد و مدت چهل روز ابلیس او را تجربه مینمود و در آن ایام چیزی نخورد. چون تمام شد، آخر گرسنه گردید» (لوقا ۴:۱-۲). آیا مفهوم این جمله را درک میکنید؟ این جمله یکی از مهمترین جملات در عهدجدید است که به سرعت از آن میگذریم. لوقا میگوید عیسی گرسنه گردید. البته که پس از چهل روز روزهداری گرسنه بوده است. عیسی از همان ابتدا خدمتش را با دعا شروع میکند، خدمتی که واقعاً با نبرد تن به تن با شیطان آغاز میشود و شرح آن را در لوقا ۴:۱-۱۳ میخوانیم. طبق این آیات، در بحبوحۀ آن نبرد، عیسی دعا میکند و بر پدر توکل دارد.
به فصل ۵ و آیۀ ۱۶ و ۱۷ مراجعه کنیم. در آیۀ ۱۶ به دعا کردن عیسی اشاره میگردد، اما میخواهم کمی عقبتر بازگردیم. آیۀ ۱۵ میفرماید: «خبر او بیشتر شهرت یافت و گروهی بسیار جمع شدند تا کلام او را بشنوند و از مرضهای خود شفا یابند» (لوقا ۵:۱۵). همه میآمدند تا عیسی را ببینند، اما آیۀ ۱۶ بر این نکته تأکید دارد: «او به ویرانهها عزلت جسته، به عبادت مشغول شد» (لوقا ۵:۱۶).
در فصل بعدی و آیۀ ۶:۱۲، عیسی قصد دارد آن دوازده شاگرد را برای خود برگزیند. پس قبل از خواندنِ آنها چه میکند؟ قبل از آنکه آنها را برگزیند و به خدمت بخواند، چه میکند؟ آیۀ ۶:۱۲ میفرماید: «و در آن روزها بر فراز کوه برآمد تا عبادت کند و آن شب را در عبادت خدا به صبح آورد و چون روز شد، شاگردان خود را پیش طلبیده، دوازده نفر از ایشان را انتخاب کرده، ایشان را نیز رسول خواند» (لوقا ۶:۱۲-۱۳). او پیش از این مهم دعا میکند.
به لوقا فصل ۹ و آیۀ ۱۸ مراجعه کنیم. در اینجا، عیسی که با شاگردانش در حال گفتگو است از آنها میپرسد: «مردم مرا که میدانند؟» این لحظهای سرنوشتساز در سفر ایمان ایشان بود. میخواهم ببینید که عیسی پیش از این سوال چه میکرد. لوقا ۹:۱۸: «و هنگامی که او به تنهایی دعا میکرد و شاگردانش همراه او بودند از ایشان پرسیده گفت: مردم مرا که میدانند؟» متی نیز به این ماجرا اشاره مینماید، ولی لوقا تأکید میکند که عیسی در حال دعا بود.
در همان فصل ۹ به آیۀ ۲۸ توجه کنید. در اینجا، قرار است رویداد تبدیل چهرۀ عیسی به وقوع پیوندد: «و از این کلام قریب به هشت روز گذشته بود که پطرس و یوحنا و یعقوب را برداشته، بر فرار کوهی برآمد (چکار کند؟) تا دعا کند» (لوقا ۹:۲۸).
به لوقا فصل ۱۸ مراجعه کنید. عیسی در اینجا به مَثَلی اشاره مینماید که مشابه با همان مَثَلی است که آن را در آینده در لوقا فصل ۱۱ بررسی خواهیم کرد. لوقا ۱۸:۱ میفرماید: «و برای ایشان نیز مَثَلی آورد در اینکه میباید همیشه دعا کرد و کاهلی نورزید.» چند مورد دیگر هم وجود دارند. به آیۀ ۲۲:۳۲ توجه کنید. لوقا بارها و بارها بر این درونمایه تأکید مینماید. در اینجا، عیسی که در آستانۀ مصلوب شدن است خطاب به شمعون پطرس سخن میگوید. او در آیۀ ۳۱ میفرماید: «ای شمعون، ای شمعون، اینک شیطان خواست شما را چون گندم غربال کند، لیکن من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود» (لوقا ۲۲:۳۱-۳۲). میتوانید تصور کنید که شما مخاطب این جمله باشید؟ عیسی به شما میگوید: «من برایت دعا میکنم.» یادتان باشد که حتی همین حالا او در دست راست پدر برای شما شفاعت میکند. کل هدف و مقصود حضور عیسی در دست راست پدر این است که برای ما دعا کند.
به فصل ۲۲ و آیۀ ۴۰ توجه کنید. عیسی در آیۀ ۳۹ به کوه زیتون میرود. آیۀ ۴۰ میفرماید: «و چون به آن موضع رسید، به ایشان گفت: دعا کنید تا در امتحان نیفتید» (لوقا ۲۲:۴۰). در آیۀ ۴۶ نیز همین کلام تکرار میشود: «به ایشان گفت: برای چه در خواب هستید؟ برخاسته، دعا کنید تا در امتحان نیفتید» (لوقا ۲۲:۴۶). این کلام زمانی قابل درک است که به فصل ۲۳:۴۶ میرسید. آن هنگام که عیسی نَفَس آخر را میکشد، فکرش را هم نمیکنید که به چه کاری مشغول است.
لوقا در فصل ۲۳:۴۶ به ما میگوید: «و عیسی به آواز بلند صدا زده، گفت: ای پدر، به دستهای تو روح خود را میسپارم. این را بگفت و جان را تسلیم نمود» (لوقا ۲۳:۴۶). او از ابتدا تا انتها دعا میکرد. حال، سوال این است که چرا دعا کردن تا این اندازه برای عیسی اهمیت داشت؟ چرا عیسی دعا میکرد؟ منظورم این است که با خودمان صادق باشیم. این واقعیت که عیسی دعا میکرد خود به خود کمی عجیب و غریب است. «دیوید، یعنی میگویی عیسی با خودش حرف میزد؟» بسیار خوب، میتوانیم بعد به پاسخ این سوال هم برسیم، اما فعلاً همینقدر بگویم که بله، واضح و بدیهی است که دعا برای عیسی بسیار مهم بود. اما چرا؟
اکنون، به کتاب بعدی، به یوحنا فصل ۵، مراجعه کنید. میخواهم با نشان دادن دو آیه در انجیل یوحنا به این سوال پاسخ دهم. چرا عیسی همیشه دعا میکرد؟ چرا پیش از هر تصمیمی دعا میکرد؟ چرا در میانۀ هر رویداد و ماجرایی دعا میکرد؟ چرا به دیگران تأکید مینمود که دعا کنند؟ به یوحنا ۵:۱۹ مراجعه کنید: «عیسی در جواب ایشان گفت: آمین آمین به شما میگویم که پسر از خود هیچ نمیتواند کرد (چی؟) مگر آنچه بیند که پدر به عمل آرد، زیرا که آنچه او میکند همچنین پسر نیز میکند» (یوحنا ۵:۱۹). فصل ۱۴:۱۰ نیز به همین شکل میباشد. عیسی در حال صحبت با شاگردانش است. او رابطهاش را با پدر توضیح میدهد و به آنها میفرماید: «آیا باور نمیکنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخنهایی که من به شما میگویم از خود نمیگویم، لکن پدری که در من ساکن است، او این اعمال را میکند».
برای ما این سوال مطرح است که چرا عیسی همیشه دعا میکرد؟ من فکر میکنم وقتی به زندگی و خدمت عیسی در انجیل مینگریم، این سوالِ عمیقتر مطرح میشود: «او در انجیلها چه کاری را به تنهایی انجام میداد؟» پاسخ این است: «قطعاً هیچکاری را». عیسی هیچ کاری را به تنهایی انجام نمیداد. او در همۀ امور به پدر وابسته بود، در همهچیز. به عبارتی، عیسی میفرماید: «من از خود هیچ نمیتوانم کرد مگر آنچه بینم پدرم به عمل آرد.» پس نتیجۀ منطقی این است: اگر عیسی مسیح که خدا در جسم بود میفرماید که از خود کاری انجام نمیدهد، پس من و شما که باشیم که فکر کنیم در روند زندگی مسیحیمان میتوانیم کاری را به قوت خودمان انجام دهیم؟ قطعاً نمیتوانیم هیچ کاری را به تنهایی پیش بریم.
و من معتقدم به همین دلیل بود که شاگردان نزد عیسی آمدند و از او خواستند دعا کردن را به ایشان تعلیم دهد. منظورم این است که شاگردان همهچیز را دربارۀ دعا میدانستند. آنها یهودیانی بودند که به خوبی با آداب و رسوم آیین یهود آشنا بودند. آنها با طرز دعا در کنیسه و دعا در روز سبّت آشنایی داشتند. آنها میدانستند چگونه در شرایط و موقعیتهای مختلف دعا کنند. آنها به خوبی با این آیین مذهبی آشنا بودند. اما در دعای عیسی چیزی بسیار متفاوت میدیدند. آنها شاهد بودند که دعای عیسی رفع وظیفهای مذهبی نبود. دعا کردن چیزی بود که عیسی واقعاً از آن قوت میگرفت. دعا کردن چیزی بود که عیسی برایش عطش داشت. دعا کردن برای عیسی یک ضرورت بود، در اصل، حیاتش به آن وابسته بود. از اینرو، به عیسی گفتند: «خداوندا ما را تعلیم بده که مانند تو دعا کنیم.» آنها میدانستند که چگونه در چارچوب آداب و تشریفات مذهبی دعا کنند، اما نمیدانستند چگونه دعایی کنند که به معنای واقعی دعا باشد. اگرچه طبق انجیلها آن شاگردان در درک این مهم تا حدودی آهسته پیش میرفتند، وقتی به کتاب اعمال رسولان میرسیم، میبینیم که رمز وابسته بودن به خدا را یاد گرفته بودند.
به کتاب بعدی، اعمال رسولان فصل ۱، مراجعه نمایید. اکنون، میخواهم مشاهده کنید که فقط عیسی نبود که همواره به دعا کردن تأکید داشت. به کلیسای اولیه گوش دهید. در اینجا، سیر و سیاحتمان را از سر میگیریم. در همین ابتدا و در مقطعی که هنوز حتی روحالقدس هم نازل نشده است اعمال رسولان ۱:۱۴ میفرماید: «و جمیع اینها با زنان و مریم، مادر عیسی، و برادران او به یکدل در عبادت و (در چه؟) در دعا مواظب میبودند» (اعمال رسولان ۱:۱۴). پس از آنکه از سوی اعضای شورای عالی یهود جفا دیدند و محاکمه شدند، کلام خدا میفرماید نزد یاران خود بازگشتند و آیۀ ۴:۲۴ میفرماید: «چون این را شنیدند، آواز خود را به یکدل به خدا بلند کردند» و به دعا مشغول شدند (اعمال رسولان ۴:۲۴).
و آیۀ ۳۱ میفرماید: «و چون ایشان دعا کرده بودند، مکانی که در آن جمع بودند به حرکت آمد و همه به روحالقدس پر شده، کلام خدا را به دلیری میگفتند» (اعمال رسولان ۴:۳۱). خدایا باشد که امروز نیز در کلیسایت چنین شود. به آیۀ ۹:۴۰ توجه کنید: در اینجا، یک نفر مرده است. نام آن زن طابیتا است. حال، چه میشود؟ آیۀ ۴۰ میفرماید: «پطرس همه را بیرون کرده، زانو زد و (چکار کرد؟) دعا کرده، به سوی بدن توجه کرد و گفت: ای طابیتا برخیز! که در ساعت چشمان خود را باز کرد و پطرس را دیده، بنشست» (اعمال رسولان ۹:۴۰).
به فصل ۱۲:۵ مراجعه کنید. پطرس زندانی بود و تقریباً چیزی نمانده بود که جانش را از دست بدهد. آیۀ ۵ میفرماید: «پطرس را در زندان نگاه میداشتند، اما کلیسا به جهت او نزد خدا پیوسته دعا میکردند» (اعمال رسولان ۱۲:۵). در همان زمان که پطرس زندانی بود، کلیسا برایش دعا میکرد. به فصل ۱۳:۲ توجه کنید. کلیسای انطاکیه آماده بود تا انجیل را به امتهای دیگر بشارت دهد. قدم اول چه بود؟ آنها دعا کردند: «چون ایشان در عبادت خدا و روزه مشغول میبودند، روحالقدس گفت: برنابا و سولس را برای من جدا سازید از بهر آن عمل که ایشان را برای آن خواندهام. آنگاه، روزه گرفته و دعا کرده و دستها بر ایشان گذارده، روانه نمودند» (اعمال رسولان ۱۳:۲-۳).
در فصل ۱۴:۲۳، باید برای کلیساهای مختلف رهبران تعیین میشد. پس چه کردند؟ آیۀ ۱۴:۲۳ میفرماید: پولس و برنابا «در هر کلیسا، به جهت ایشان کشیشان معین نمودند و دعا و روزه داشته، ایشان را به خداوندی که بدو ایمان آورده بودند سپردند.» به فصل ۱۶:۲۵ مراجعه کنید. پولس و سیلاس زندانیاند، همهچیز به هم ریخته است و هیچچیز آنطور که تصور میکردند پیش نرفته بود. آیۀ ۱۶:۲۵ میفرماید: «قریب به نصف شب، پولس و سیلاس» (وقتی زندانی هستید چه میکنید؟ دعا میکنید) «دعا کرده، خدا را تسبیح میخواندند و زندانیان ایشان را میشنیدند» (اعمال رسولان ۱۶:۲۵).
این درونمایه را مشاهده میکنید؟ به فصل ۲۸ مراجعه نمایید و به آیۀ ۸ توجه کنید. کشتی حامل پولس که زندانی و در محافظت سربازان قرار داشت غرق شده بود. هیچچیز طبق برنامهریزی پولس پیش نمیرفت. اما ببینید چه میشود؟ از آیۀ ۷ شروع میکنیم تا ماجرا را متوجه شویم: «و در آن نواحی، املاک رییس جزیره که پوبلیوس نام داشت بود که او ما را به خانۀ خود طلبیده، سه روز به مهربانی مهمانی نمود. از قضا، پدر پوبلیوس را رنج تب و اسهال عارض شده، خفته بود. پس پولس نزد وی آمده و دعا کرده و دست بر او گذارده، او را شفا داد و چون این امر واقع شد، سایر مریضانی که در جزیره بودند آمده شفا یافتند» (اعمال رسولان ۲۸:۷-۹).
در سراسر کتاب اعمال رسولان، شاهد هستیم که وقتی قوم خدا دعا میکنند رویدادهایی به وقوع میپیوندند. این ریشۀ اصلی و اساسِ اعتقاد به دعا است. ما باور داریم که بدون خدا نمیتوانیم کاری از پیش بریم. ما به این دلیل دعا میکنیم که به شدت محتاج او هستیم و بدون او قادر به انجام کاری نیستیم. کلیسای اولیه این را میدانست. نگرانی من این است که آنچه برای کلیسای اولیه اصلی اساسی و زیربنایی بود، به تدریج، برای کلیسای امروز به ابزاری یدکی تبدیل شود.
در کتاب اعمال رسولان، ایمانداران فقط پیش از شروع و بعد از پایان جلسات کلیسا دعا نمیکردند. آنها صرفاً در طول جلسات دعا نمیکردند. آنها صرفاً در ابتدای جلسات یا در پایان جلسات دعا نمیکردند. دعا هدف اصلی جلسات آنها بود.
دعا برای آنها شالوده و زیربنا بود. آنها این را میدانستند. آیا دعا کردن در زندگی شما اصل و زیربنا است یا یدک و ضمیمه؟ آیا دعا کردن در جمع شما اصل و زیربنا است یا یدک و ضمیمه؟ آیا دعا کردن صرفاً ضمیمۀ جلسات کلیسا است یا اینکه مرتب و پیوسته دعا میکنیم، چرا که میدانیم به خدا وابسته هستیم؟ اعتقاد ما دربارۀ دعا این است که بدون خدا قادر به انجام کاری نیستیم. این اعتقاد باعث میشود در دعا معترف باشیم. شاگردان در لوقا ۱۱:۱ نیز همین را گفتند: «خداوندا، دعا کردن را به ما تعلیم نما».
شاید برخی از شما با خود بگویید: «من احتیاجی ندارم که دعا کردن را یاد بگیرم؛ دعا صرفاً صحبت با خدا است.» بسیار خوب، شما اشتباه میکنید! ما باید یاد بگیریم که چگونه دعا کنیم، چرا که اگر نمیتوانیم بدون خدا کاری از پیش بریم، یعنی نمیتوانیم بدون خدا دعا هم بکنیم. به همین دلیل بود که شاگردان نزد عیسی آمدند. شما هیچگاه در انجیلها نمیبینید که شاگردان از عیسی بخواهند شهادت دادن را به آنها تعلیم دهد. هیچگاه نمیبینید از او بخواهند تا انجام معجزات را به آنها بیاموزد. شاگردان نمیگویند: «به ما یاد بده مانند تو تعلیم دهیم.» فقط میبینید که آنها میگویند: «دعا کردن را به ما تعلیم بده.» زیرا ایمان مسیحی ما بر محور اصلی دعا استوار است و با تکیه بر آن است که با وابستگی کامل و بیچون و چرا به خدا به نزد او میآییم. ما دعا میکنیم تا عمق نیازمان را در حضور خدا بیان کنیم.
تا رمز صمیمیت با خدا را کشف نماییم
این دومین دلیلِ دعا کردن ما است. ما نه فقط دعا میکنیم تا عمق نیازمان را در حضور خدا بیان کنیم، بلکه دعا میکنیم تا رمز صمیمیت با خدا را کشف نماییم. اکنون، به قسمت خیلی خوب میرسیم. مسیح به شاگردان میفرماید: «شما شاهد هستید که من به خلوت میروم و ساعتها دعا میکنم. میخواهید بدانید چگونه دعا کنید؟ دعایتان را با خطاب نمودن «پدر» شروع کنید.» در موعظۀ بعدی، به این نکته میپردازیم، اما اکنون میخواهم در راستای هدفمان در این موعظه آن صمیمیتی را مشاهده کنید که مسیح در لوقا فصل ۱۱ و آیات دیگر در دعا از آن سخن میگوید. میخواهم در پرتوِ این مهم که معمولاً چگونه به دعا مینگریم به این صمیمیت بیندیشیم.
آیا شما هم مثل من با این طرز فکر پرورش یافتهاید که فکر میکنید دعا یعنی درخواست کردن؟ ما فکر میکنیم معنای دعا کردن این است که بگوییم: «خدایا، در این مورد به من کمک کن، خدایا این را به من بده، خدایا مرا با این نعمت برکت بده، خدایا مراقبم باش.» وقتی برای دیگران هم دعا میکنیم، همان چیزها را میگوییم: «خدایا کمکشان کن، خدایا مراقبشان باش، خدایا برکتشان بده، خدایا نگهدارشان باش و با آنها باش.» ما به گونهای این درخواستها را مطرح میکنیم که انگار خدا چنین نمیکند، اما در هر حال باز هم میگوییم: «خدایا، با من باش».
مبادا کل هدفمان از دعا به اینجا رسد که مانند یک دستگاه خودکار پول کافی به آن بدهیم تا کالای مورد نظرمان از دستگاه خارج شود و صرفاً همۀ هوش و حواسمان این باشد که رمز ورود یا ترتیب شمارهها را به درستی وارد کنیم تا به آنچه میخواهیم برسیم. در چنین حالتی، وقتی به خودمان میآییم، متوجه میشویم دعایمان فقط در همین خلاصه شده است. ما مطمئن نیستیم که آیا این شیوه در واقع کارساز است یا نه، اما سعیمان را میکنیم. یادم میآید وقتی بچه بودم، یکی از دوستان خانوادگیمان به خاطر تزریق خون آلوده به بیماری ایدز مبتلا شده بود. خاطرم هست که هر شب در تختخوابم دعا میکردم که خدا بیماری ایدز را درمان کند. در آن عالم کودکی، دعایم این بود: «خدایا، راه درمانی برای ایدز پیدا کن تا آقای مایک خوب شود.» اما دعایم مستجاب نشد.
پس دعا کردن در این مورد به چه معنا است؟ باید چکار کنید؟ حدس میزنم برخی از شما در این موقعیت بودهاید. شاید الان در چنین موقعیتی هستید. ما اینطور فکر میکنیم: «بسیار خوب، برای شروع چه شمارههای رمزی را باید وارد کنم تا به خواستهام برسم؟» حال، سوالم از شما این است که آیا فکر کردهاید شاید هدف این نباشد که دعایمان را به این شکل آغاز کنیم؟ شاید آن الگو و طرز دعایی که یاد گرفتهایم واقعاً از کل هدف و مقصود دعا دور باشد. البته شکی در این نیست که در میان گذاشتن خواستههایمان با خدا و نیازهایمان را به حضور او آوردن جزیی از دعا است. در سراسر کتابمقدس، این را شاهد هستیم.
اما یک مثال میآورم. فرض کنیم کل فضای یک خانه به اصطلاح خانۀ دعا است، ولی ما همۀ وقتمان را در یک اتاقک یا پَستو سپری میکنیم و پی در پی فهرست خواستههایمان را به خدا عرضه میداریم. آنگاه، از این تعجب میکنیم که چرا برای دلایل دعا کردن اینهمه با خود کلنجار میرویم و وقتی هم که صحبت از دعا به میان میآید اینهمه پرسشهای دشوار در ذهن میپرورانیم. ما از سایر قسمتهای این خانه که دعا نام دارد غافل شدهایم و به اصطلاح در صندوقخانه چادر زدهایم. اگر معنای دعا فراتر از این باشد چه؟ شاید دعا فقط این نباشد که صرفاً از خدا بخواهیم ما را برکت دهد و حافظ و نگهدارمان باشد و به ما کمک کند. شاید در دعا ژرفایی وجود دارد که بسی فراتر از مطرح کردن درخواستهایمان است.
آیا به یاد میآورید وقتی در موعظۀ بالای کوه عیسی دربارۀ دعای ربّانی صحبت کرد چه گفت؟ او فرمود: «چون عبادت کنید، مانند امتها تکرار باطل مکنید، زیرا ایشان گمان میبرند که به سبب زیاد گفتن مستجاب میشوند. پس مثل ایشان مباشید.» سپس در ادامه فرمود: «زیرا که پدر شما (چی؟) حاجات شما را میداند، پیش از آنکه از او سوال کنید.» پدر آسمانی از نیازهای شما باخبر است، حتی پیش از آنکه از او درخواست کنید.
برای شماری از ما وقتش است که دستهایمان را به آسمان بلند کنیم. اما چرا؟ اگر خدا از قبل همهچیز را میداند، پس چرا ما دست به آسمان بلند کنیم؟ اگر این سوال برایمان مطرح است، پس در موقعیتی قرار داریم که باید بدانیم دعا کردن به واقع دربارۀ چیست؟
شاید پدر با کاغذ و قلم در آسمان ننشسته باشد تا از شما بخواهد درخواستهایتان را آهسته بیان کنید، زیرا باید آنها را یادداشت نماید! «بسیار خوب، میخواهم مطمئن شوم که چیزی را از قلم نینداختهام!» اگر خدا از قبل از همۀ نیازهای ما باخبر باشد چطور؟ شاید خدا چنین تدبیر نموده که صمیمیت با او در دعا بر خواستهها و نیازمندیهایمان مُقدم باشد. شاید دلیلی وجود دارد که خدا میگوید به اتاقت برو و در را ببند و به درگاه من دعا کن و دعایت را با این جمله آغاز نما: «پدر، نام تو مقدس باد.» اگر سرّی وجود داشته باشد که خدا بخواهد آن را در دعا برایمان مکشوف نماید ولی ما با فهرست درخواستهایمان از آن سرّ غافل بمانیم، آنوقت چه بگوییم؟
میخواهم به شما یادآوری کنم که ما به شدت محتاج چیزی نیستیم، ما به شدت محتاج یک نفر هستیم. ما به شدت به یک نفر محتاجیم نه به یک چیز؛ این کلید دعا است. اگر خدا کل آنچه دعا نامیده میشود را به این منظور طراحی و تدبیر نموده باشد که در نهایت شخصاً از او و از بودن با او و از ضیافتِ نیکویی و فیض و رحمت او به شکلی لذت ببریم که هیچچیزی در کل عالم مسیحیت با آن قابل مقایسه نباشد، آنوقت چه؟
شاید در اینکه به اتاق میروید و در را میبندید و دعا میکنید و زمانی را در رابطۀ صمیمی با پدر به سر میبرید سرّی نهفته باشد. شاید قرار است در آن لحظههای خلوت با خدا اتفاقی روی دهد که نتوان با هیچ چیز دیگری در زندگی مقایسهاش کرد. شاید هدف دعا از اساس و بنیان دستکم تا اندازهای این باشد که رمز صمیمیت با خدا را مکشوف نماید.
میخواهم به شما یادآوری کنم که مهمترین امر در دنیا شغلتان نیست، سرمایهتان نیست، تیم فوتبالتان نیست، خانوادهتان نیست، شوهرتان نیست، زنتان نیست، فرزندتان نیست، همسر آیندهتان نیست. مهمترین امر در دنیا رابطۀ شخصی و صمیمی شما با عیسی مسیح است. این رابطه مهمترین امر در دنیا است، چرا که هر چیز دیگری در زندگی از این رابطه سرچشمه میگیرد. همهچیز از این مهم جاری میشود.
برای همین است که عیسی به ما نشان میدهد چرا پیوسته با پدر خلوت مینمود. وقتی در دعا با پدر خلوت میکرد، صمیمیتی به وجود میآمد و آن صمیمیت بر تکتک کارهای او تأثیر میگذاشت. در واقع، تصورم این است که عیسی به منظور پروراندن و وسعت بخشیدنِ آن صمیمیت به ما تعلیم میدهد که زمان مشخصی را برای خلوت نمودن با پدر در نظر بگیریم.
میدانم اولین چیزی که در این مقطع ذهن بسیاری را به خود مشغول نموده این است: «بسیار خوب، من همیشه و پیوسته دعا میکنم.» آیهای در کتابمقدس نیز همین را میفرماید، درست است؟ «همیشه دعا کنید.» من هم همین کار را میکنم. من هم موقع رفتن به محل کارم، وقتی در حال رانندگی صورتم را هم آرایش میکنم، پیوسته دعا میکنم. من این زمانها دعا میکنم. وقتی به کارهای دیگرم مشغولم نیز پیوسته دعا میکنم. من دانشجو هستم. در مسیر دانشگاه دعایم این است که: «خدایا امتحان نداشته باشیم، خدایا امتحان نداشته باشیم.» وقتی هم در راه برگشت به خانه هستم و خیلی دیرم شده است دعا میکنم: «خدایا پدر و مادرم بیدار نشوند، خدایا پدر و مادرم بیدار نشوند. من همیشه دعا میکنم. لازم نیست زمان مخصوصی را به دعا کردن اختصاص دهم».
بسیار خوب، این بد نیست، اما من این روش را در ازدواجم امتحان کردم و جواب نداد. من و همسرم همیشه با هم هستیم. وقتی با عجله به اینجا و آنجا میرویم با هم صحبت میکنیم. وقتی برای خدمت به مکانهای مختلف میرویم با هم صحبت میکنیم. ما همیشه با هم حرف میزنیم. اما ایجاد صمیمیت چیز دیگری است که در سفرهای پی در پیمان به مناطق مختلف روی نمیدهد. به همین دلیل است که میبینیم عیسی زمانی را به خلوت نمودن با پدر اختصاص میدهد. او نه فقط زمانی را اختصاص میدهد، بلکه مکان خاصی را هم در نظر میگیرد و برای دعا به آن مکان میرود.
حال، شاید باز هم گفته شود: «من میتوانم هر کجا که هستم دعا کنم.» آیا کتابمقدس به مکان خاصی اشاره میکند؟ آیا نمیشود هر کجا دعا کرد؟ البته شکی در این نیست که خدای روحالقدس در ما زندگی میکند و ما میتوانیم در همهجا دعا کنیم. اما عیسی در این باره سخن نمیگفت که کجا برای دعا کردن مناسب است و کجا مناسب نیست. او میفرماید: «مانند ریاکاران مباش، زیرا خوش دارند که در کنایس و گوشههای کوچهها ایستاده، نماز گذارند. هر آینه، به شما میگویم اجر خود را تحصیل نمودهاند.» او به شاگردانش میفرماید: «چون عبادت میکنی» توجه داشته باشید که عیسی این را میگوید نه من: «تو چون عبادت میکنی، به حجرۀ خود داخل شو و در را بسته، پدر خود را که در نهان است عبادت نما.» این واقعاً باعث تسلی و دلگرمی است که عیسی خود میداند این کاری معمول نیست. «پدر خود را که در نهان است عبادت نما و پدر نهانبینِ تو تو را آشکارا جزا خواهد داد».
اکنون، برخی از شما با خود فکر میکنید: «بسیار خوب، رمز همین است؟ مشکلی نیست، به اتاق میروم، در را میبندم، حالا میتوانم به آنچه میخواهم برسم.» خیر، اینطور نیست. شاید پاداشی عظیمتر از برآورده شدنِ خواستۀ دلمان وجود داشته باشد. شاید پاداشی عظیمتر از برآورده شدنِ نیازمان وجود داشته باشد. شاید پاداش صرفاً این است که در اتاق با خدا خلوت نماییم و در آنجا خدا ما را با خودش صمیمیتر نماید. شاید وقتی به تنهایی پشت درهای بسته سجده میکنیم و کسی ما را نمیبیند و پاداشی را از جانب خدا تجربه میکنیم، در این چشیدن و تجربه کردن، زیبایی و سرّی وجود داشته باشد که با هیچچیز دیگری که دنیا میتواند به ما ببخشد قابل مقایسه نباشد.
شاید وقتی عیسی میگوید: «به مکانی خلوت میروم تا دعا کنم» کلِ نکته همین باشد. روزی عیسی در مکان مشخصی به دعا مشغول بود. او معمولاً به این شکل دعا میکرد. او از جمعیت کناره میگرفت. در انجیل مرقس فصل ۱، عیسی پس از یک روز پر از مشغله، بامدادان، برمیخیزد و به تنهایی به کوهپایهای میرود تا دعا کند. پطرس نیز در پی او میرود و به عبارتی میگوید: «کجایی؟ مگر نمیدانی چه خبر است؟» گویی پطرس تقریباً میگوید: «تلفن یا پیغامگیرت همراهت نیست، هیچ دسترسی به تو نداریم و تو به تنهایی اینجا آمدهای تا دعا کنی؟ ما به تو احتیاج داریم».
ولی شاید خدا در نظر دارد در آن زمان و مکان مشخص صمیمیت خاصی را با او تجربه نماییم. پس شما را تشویق میکنم در همهجا دعا کنید، در همهوقت دعا کنید، اما زمان و مکان مشخصی را نیز در نظر بگیرید، به اتاقتان بروید، در را ببندید و به درگاه پدرتان که در نهان است دعا کنید. من معتقدم این کار نه فقط روال دعا کردنتان را بلکه زندگیتان را دگرگون میسازد. من معتقدم این کار زندگی شما را دگرگون میکند، چرا که در آن اتاق پاداشی از جانب پدر در انتظار شما است که در جای دیگری نمیتوانید به آن دست یابید. آن پاداش همانا حس صمیمیت با خدا است. ما دعا میکنیم تا رمز صمیمیت با خدا مکشوف گردد.
تا وقتی خدا ما را به کار میگیرد قدرتش را تجربه کنیم
این سومین هدفِ دعا کردن است. ما دعا میکنیم تا عمق نیازهایمان را در حضور خدا بیان کنیم. ما دعا میکنیم تا رمز صمیمیت با خدا را کشف نماییم. ما دعا میکنیم تا وقتی خدا ما را به کار میگیرد قدرتش را تجربه کنیم.
قرار است در موعظههای آینده در این باره بیشتر تأمل نماییم. اما، در حال حاضر، به همین بسنده میکنیم که بگوییم معمولاً در رابطه با تصویر کلیِ دعا کردنِ عیسی همواره یک سوال مطرح میشود. ما تقریباً در ابتدای موعظه به این مطلب اشاره کردیم. آیا دعا کردن عیسی به این معنا بود که او با خودش صحبت میکرد؟ به بیان دیگر، ماجرای دعا کردن عیسی از چه قرار بود؟ عیسی با پدرش سخن میگفت، با پدری که حاکم مطلق این جهان است. حال، شاید برخی بگویند اگر با قاطعیت به حاکمیت خدا اعتقاد داریم، چه بسا این اعتقاد انگیزۀ دعا کردن را از ما بگیرد. در واقع، استدلال این است: «بسیار خوب، اگر خدا بر همهچیز واقف است و خدا همهچیز را در کنترل دارد و خدا هدف و مقصودی را در نظر دارد که در نهایت آن را به انجام میرساند، پس دعای من چه کاربردی دارد؟» در دو موعظۀ آینده، در این خصوص تأمل خواهیم نمود. اما، اکنون، میخواهم به این استدلالِ کاملاً معقولانه پاسخ دهم. از این نکته غافل نباشید که حاکمیت مطلق خدا به این معنا است که او در همۀ حاکمیتش و در نقشه و تدبیر الهیاش چنین مقرر نموده است که ما دعا کنیم. دعا وسیلهای است که خدا از طریق آن قدرت و جلالش را به واضحترین شکل به قومش نشان میدهد.
اگر خدا بر همهچیز کنترل دارد، بر این نیز کنترل دارد که دعا را در زندگی ما جای دهد. او دعا را در زندگی ما تدبیر نموده است تا در کلِ آنچه در این طرح الهی به انجام میرساند من و شما نیز از طریق عاملِ دعا نقشی بر عهده داشته باشیم. تصورم این است که تدبیر خدا برای دعا به این صورت است.
دعا کردن دو جنبه دارد. یک جنبهاش این است که به ما کمک میشود. پیغام اصلی لوقا ۱۱:۱-۱۳ این است که پدری در آسمان داریم که آماده است ما را یاری رساند، پدری که آماده است نیازهای ما را برطرف نماید، درست مانند پدران زمینی که مشتاق برطرف ساختن نیازهای فرزندانشان هستند. پس اگر پدران زمینی چنین هستند، چقدر بیشتر، پدر آسمانیمان مشتاق است به نیازهای ما رسیدگی کند. اما تدبیر او این است که ما به شکلی یاری شویم که او جلال یابد.
به همین دلیل است که عیسی مانند نمونههایی که در آیات نامبرده از انجیل لوقا شاهد هستیم دعا میکرد. حال، به آیات دیگر مراجعه میکنیم. انجیل یوحنا فصل ۱۱ را به یاد دارید؟ ایلعازر مرده و دفن شده است. آیا عیسی آنجا حضور دارد؟ جمعیت زیادی کنار مقبره ایستادهاند. عیسی قرار است چکار کند؟ او دیر کرده و دیگر کار از کار گذشته است. اما از راه میرسد و پیش از آنکه ایلعازر را از داخل مقبره فرا خواند چه میکند؟ او دعا میکند و میگوید: «ای پدر، تو را شکر میکنم که سخن مرا شنیدی و من میدانستم که همیشه سخن مرا میشنوی و لکن به جهت خاطر این گروه که حاضرند گفتم تا ایمان بیاورند که تو مرا فرستادی.» تا باور کنند که تو قادری این مهم را بهجا آوری. سپس ایلعازر را میخواند و او از قبر بیرون میآید.
چرا عیسی پیش از آنکه پنج قرص نان و دو ماهی را بگیرد و پنج هزار نفر را غذا دهد دستانش را برافراشت و دعا کرد؟ چون میخواست آن جمعیت شاهد باشند که ما به شکلی یاری میشویم که فقط خدا جلال یابد. این افتخار از آنِ ما است تا این مهم را به دنیا نشان دهیم، تا به دنیا نشان دهیم این ما نیستیم که امور را سامان میدهیم، این ما نیستیم که چون میخواهیم خدمتی انجام دهیم به ونزوئلا و اوکراین و هندوراس میرویم. ما به آن مناطق میرویم و از خدا میخواهیم به نیازهایمان رسیدگی نماید. از او میخواهیم نیازهایمان را به شکلی برطرف سازد که فقط خودش جلال یابد. ما به همراه خدا گام برمیداریم و به همراه خدا این مأموریت را به انجام میرسانیم و خدا به نیازهایمان رسیدگی میکند. برای همین است که باید کلیسای دعا باشیم، چرا که میخواهیم به دنیا نشان دهیم که فقط خدا قادر است خدمات کلیسا را به کمال برساند. میخواهیم دنیا شاهد باشد که ما مردمانی کاملاً متکی به خدا هستیم، تا ما یاری شویم و همۀ جلال به خدا بازگردد. به همین دلیل است که خدا دعا را به این شکل تدبیر نموده است.
در این مقطع، میخواهم یک قدم به عقب بازگردیم و دو نکته را درک نماییم. نکتۀ اول این است که قدرت دعا بیفایده است. برخی از شما میپرسید منظورم چیست؟ یکی از بزرگترین نگرانیهای من این است که پس از این مجموعه موعظهها خود را بیشتر به دعا کردن متعهد سازید و هدف نهایی برایتان دعا کردن شود، در دعایتان منظمتر و سازمانیافتهتر شوید تا آنجا که به مرد و زن دعا شهره گردید. اگر هدف نهاییِ ما این شود، دیگر فرقی نخواهیم داشت با هندوها، بوداییان، مسلمانان یا شاید با میلیونها به ظاهر مسیحی که هنوز با خدای زندۀ عالم هستی به معنای اصیل و واقعی رابطه ندارند.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که همه دعا میکنند: هندوها، بوداییان، مسلمانان، حتی نمایندگان دولت. در دعا هیچ قدرتی وجود ندارد. اگر هدف ما صرفاً دعا کردن است، پس در انتها مسیحیتی را به وجود میآوریم که مانند سایر مذاهب جهان است. حال آنکه، قدرت کسانی که با خدای زنده و قادر مطلق جهان هستی در ارتباطند قدرتی بیامان است. قدرت دعا بیفایده است، اما قدرت کسانی که با خدای زنده در ارتباطند قدرتی است که کسی جلودارش نیست. دعا عاملی است که به وسیلۀ آن با خدای زندۀ عالم هستی رو در رو میشویم و با او ارتباط برقرار میکنیم. در این مقطع است که دعای غالبشونده، دعای پرقدرت و دعای پیروزمندانه را مشاهده خواهیم کرد. سرچشمۀ این دعا خدا است. این قدرت خدا است نه قدرت ما. این قدرت خدا است که از طریق قومش جاری میشود آن هنگام که عمق نیازشان را در حضور خدا بیان میکنند، به رمز صمیمیت با خدا دست مییابند و آن زمان که خدا ایشان را به کار میگیرد قدرتش را تجربه میکنند.
آیا این مهم را در اول پادشاهان فصل ۱۸ به یاد دارید؟ آیا ایلیا و انبیای بَعل و کل ماجرا را به یاد میآورید؟ ایلیا با بیش از چهارصد و پنجاه تن از انبیای بَعل روبهرو بود. او گفت: «شما برای خود مذبحی بنا کنید و به درگاه خدای خود دعا کنید و ببینید که آیا آتش نازل میکند؟ سپس من به حضور خدای خود دعا میکنم و میبینیم که آیا او آتش فراهم میکند؟ آنگاه متوجه میشویم خدای حقیقی کدام است.» ایلیا با لحنی مفتخرانه به اصطلاح برای حریفانش شاخ و شانه میکشید و رو در روی آنها ایستاده بود. آن انبیا مذبح را بنا کردند. ساعتها بلکه تمام روز، آنها خود را به تیغها و نیزهها مجروح میساختند و به تکرار وِرد میخواندند. آنها بلندتر فریاد میزدند و ایلیا گوشهای ایستاده بود و به اصطلاح سر به سر آنها میگذاشت: «شاید باید بلندتر صدایش کنید، شاید خدایتان خواب است یا شاید به سفر رفته است. مگر نمیدانید که بتها باید گاهی به سفر بروند. شاید سرش شلوغ است.» زیبایی اول پادشاهان فصل ۱۸ همین جمله است. این عبارت از اصطلاحی ریشه گرفته است که به معنای واقعی کلمه منظورش این است: .»شاید دست به آب رفته است.» منظورش دقیقاً همین است: «مگر نمیدانید که بتها باید توالت بروند، شاید الان در توالت است. شاید به همین دلیل جوابتان را نمیدهد»
و آنها بارها و بارها خدایشان را صدا زدند و خبری نشد. آنگاه، ایلیا دست به کار شد. او تمام روز دعا نکرد، فقط گفت: «خدایا میدانم که صدایم را میشنوی و میدانم که میخواهی قدرتت را آشکار سازی. پس دعا میکنم که عمل نمایی.» آنگاه، ناگهان آتش از آسمان نازل شد و بر مذبحی فرود آمد که گرداگردش را آب فرا گرفته بود. پس همه به روی در افتاده، گفتند: «خداوند در میان شما است. خدای زنده در میان شما است.» خدایا، ما را از دعاهای بیمحتوا که صرفاً آن را به شکل وظیفهای مذهبی بهجا میآوریم نجات بخش، چرا که اینگونه دعا کردن میان ما و سایر مذاهب جهان فرقی نمیگذارد.
با این حال، در دنیای امروزِ ما که همایشهای گفتگوی مذاهب برگزار میگردد و ملتهای مختلف با این دیدگاه که به اصطلاح به فصلی مشترک برسند دور هم جمع میشوند، معتقدم خدا چنین مقرر نموده است که دعای قومش وسیلهای باشد که قدرت بیامانِ خدا را به جهان نشان دهد، تا آن هنگام که ما دعا میکنیم خدا عمل کند و جهان بگوید: «خدای زنده در میان شما است.»
من از آن مسیحیتی خسته و دلزدهام که صرفاً یک سری آیین و مراسم مذهبی و روزمره را بهجا میآورد. من از این مسیحیت خستهام که دعا را به آداب و تشریفاتی خشک و بیروح تبدیل نموده است و ما را بر آن میدارد که از خود بپرسیم: «خب که چی؟» خدایا، ما را به مردمانی تبدیل ساز که عمق نیازمان را در حضور خدا بیان کنیم، مردمانی که برای دعا وقت بگذاریم. به جایی برسیم که همگیمان، چه تکتک چه دستهجمعی، بتوانیم رمز صمیمیت با خدا را کشف کنیم و در نهایت مردمانی باشیم که وقتی در حضور خدا سجده میکنیم قدرت خدا را در به کار گرفته شدنمان تجربه نماییم.
دیوید یونگی چو، شبان یکی از کلیساهای سئول در کرۀ جنوبی، دربارۀ شیوۀ دعا در کلیسایش چنین میگوید: «در کلیسای ما و سایر کلیساهای کرۀ جنوبی، وقت دعا از پنج صبح آغاز میشود. هر روز صبح، یک تا دو ساعت دعا میکنیم. این برنامۀ هر روزمان است. پس از دعا به کارهای روزمرهمان میپردازیم. از آنجا که مهمترین موضوع در زندگیمان دعا کردن است، عادت کردهایم شبها زودتر بخوابیم. کل جمعه شبها را نیز دعا میکنیم. ساعت ده و نیم شب جمع میشویم و تا چهار یا پنج صبح دعا میکنیم. در این میان، یک ساعت وقت داریم تا به مکان دیگری برویم که مخصوص دعای شنبه صبح است. هر یکشنبه نیز پیش از شروع جلسه دعا میکنیم. در طی جلسه هم دعا میکنیم. صدای دعای دستهجمعیِ هزاران ایماندار اهل کره صدای آبشاری پرجوش و خروش را به ذهنم میآورد.»
در شهر آنها، مکانی در بالای کوه وجود دارد که به «کوه دعا» معروف است و در واقع به عبارتی شهر دعا میباشد. این مکان آنقدر وسعت یافته و توجه را به خودش جلب نموده است که اکنون به تالاری با گنجایش ده هزار نفر تبدیل شده است. هر روز، تقریباً سه تا چهار هزار نفر در آنجا گرد هم میآیند و وقت خود را در دعا و روزه سپری میکنند. آخر هفتهها این جمعیت به ده هزار و گاه به بیست هزار نفر میرسد. دیوید یونگی چو شبان کلیسایی است که هشتصد و پنجاه هزار عضو دارد. باشد خدا به ما فیض بخشد که باور کنیم خواستش این است که امروز در کلیسای ما و از طریق کلیسای ما اموری را به انجام برساند که حتی نمیتوانیم تصورش را بکنیم. باشد به ما فیض بخشد تا مردمانی چنان به او وابسته باشیم که سجده نموده و بگوییم: «خدایا، به تو محتاجیم، میخواهیم تو را صمیمانه بشناسیم، میخواهیم در به کار گرفتنمان قدرتت را تجربه کنیم.»
«خدای عزیز، دعا میکنیم این افتخار را به ما بدهی که در حضورت باشیم. دعا میکنیم ما را به مردمانی تبدیل کنی که همواره با تو در ارتباط باشیم. خدایا، دعا میکنیم ما را تعلیم دهی که دعا کنیم و به ما فیض بخشی تا نیاز بیچون و چرایمان را به خودت ابراز نماییم. در نام عیسی دعا میکنیم، آمین»