من طرفدار کلمۀ تنوع نیستم. نه آنکه مخالف فرهنگها، سلیقهها و شخصیتهای مختلف باشم، بلکه نمیفهمم وقتی مردم از تنوع حرف میزنند، منظور آنها چیست. بسته به مخاطب شما، تنوع شامل هر چیزی میشود، از نسبیتگرایی گرفته تا هارمونی نژادی و نوع بیان شخصی افسارگسیخته. تنوع، کلمهای پر جنجال است که شامل تعداد فراوانی ایدۀ خوب است و در عین حال با ایدههای فراوان احمقانه نیز مترادف شده است.
بنابراین من شیفتۀ کلمۀ (بیش از حد استفادهشدۀ) “تنوع” نیستم. با این وجود قصد دارم در یک زمینۀ مهم از تنوع دفاع کنم: سرودهایی که در کلیسا میخوانیم. من معتقدم خواندن سرودهایی از دوران، سنتها و سبکهای مختلف برای کلیسا بسیار عالی است.
پیش از آن که بر ۴ سرود خاص تاکید کنم، اجازه دهید ۴ نظر کلی و عمومی را بیان کنم. اول سرودهایی که در پرستش گروهی میخوانیم باید بر اساس کتاب مقدس و الهیات صحیح باشند. هیچ سرودی فقط به این دلیل که متنوع است، مجوز رایگان دریافت نمیکند. مهم نیست کلمات آن سرود چقدر متاثر کننده یا جذاب یا گیرا هستند، اگر بوی بدی از آن به مشام برسد نباید آن را بخوانیم.
اکنون به نقد دوم و مرتبط با نقد اول میرسیم. گر چه میخواهیم سرودهای عمیق و غنی الهیاتی را بخوانیم، سرودهایی در مورد برگزیدگی، تثلیث، کفاره، پادشاهی خدا، اما نیازی نیست تمام الهیات خودمان را در قالب هر سرودی دربیاوریم. قطعا نمیخواهیم اشعار سرود ما گمراهکننده باشند یا نیمی از حقیقت را ارائه دهند، اما میتوانیم حقایق ساده را در سرود بیاوریم.
اگر تمام آنچه میخوانیم اساسیترین حقایق کتاب مقدس باشند، پس عدالت را در مورد رهنمودهای خدا رعایت نمیکنیم. چون همیشه باید مقداری سالاد و ژله در کنار خوراک کباب و پورۀ سیبزمینی بگذاریم. به عبارت دیگر در خواندن سرودهای “عیسی مرا دوست دارد”، ما خداوندمان را محبت میکنیم”، یا “خدا همیشه خوب است”، هیچ چیز اشتباهی وجود ندارد. شاید این سرودها به عمق الهیات فرو نروند، اما از حقایق کتاب مقدس سخن میگویند و این کار را با اعتمادی کودکانه انجام میدهند. سرودهایی با حقایق سطح ۱۰۱[1] نباید بخش عمده و بنیادین رژیم موسیقی ما باشند، بلکه باید در بشقاب ما قرار بگیرند.
سوم، تلاش برای تنوع موسیقی نباید ویژگی پرستش کلیسایی را از بین ببرد. یعنی بهتر است کلیسای اوکدِیل[2] کلیسای اوکدِیل باشد، برای اولین بَپتیست بودن باید اولین بَپتیست بود، برای پرستشکنندههای یک دهکدۀ دوردست در هند باید مانند هندیها پرستش کنند. یکی از مشکلات تنوع، همانطور که گاهی تعبیر میشود، آن است که واقعا بر خلاف تنوع درست و حقیقی عمل میکند. به جای آن که گروههای مردمی یا کلیساها از متمایز بودنشان لذت ببرند در هر فرهنگ دیگری به جز خودشان غرق میشوند (معمولا سطحی). نتیجه این که به نام تنوع، هر کلیسایی یا مردمی کارشان به جایی میرسد که دچار چند فرهنگی میشوند.
اما اجازه دهید هرچه سریعتر آخرین نظر کلی را بیان کنم. گر چه بهتر است هر کلیسایی یک مرکز موسیقی داشته باشد، اما بدان معنا نیست که فقط باید بر اساس همان مرکز سرود بخوانیم. اخیرا شنیدم کسی میگفت: “خوب (و اجتنابناپذیر) است کلیسا فرهنگ و سنت داشته باشد، اما باید بدانیم ما یک فرهنگ داریم که مبادا بردۀ آن شویم”. من در مورد چیزی مابین شرایط موجود و مرزشکنی صحبت میکنم. از یکسو کلیساها باید آهنگهای آشنا را بخوانند اگر قرار است سرودخوانی اعضای کلیسا از صمیم قلب و متعهدانه باشد و از سوی دیگر باید کلیساها را تشویق کرد سرودهای جدیدی به غیر از سرودهای مرکز موسیقی خود یاد بگیرند. همانطور که دی. ای. کارسون میگوید: “باید موضوع اهمیت قابلیت درک (مثلا موسیقی) را در کنار مسئولیت گسترش افق دید یک سنت کوتهبینانه قرار داد”.
با توجه به این موضوع و در جستوجوی نوع مناسبی از تنوع، اجازه دهید چهار “سنت” سرود مختلف را معرفی کنم که باید بخوانیم (یا در حال حاضر آنها را میخوانیم).
مزامیر
دو هزار سال است مزامیر کتاب سرود کلیساست. آنها الهام خدا هستند و قرار است خوانده شوند. اما متاسفانه بسیار غمانگیز است چون تعداد کمی از کلیساهای امروز آمریکای شمالی مزامیر را بهطور مرتب میخوانند. برخی از گروههای مسیحی فقط مزامیر را میخوانند. به نظر من این زیادهروی است. اما مزامیرخوانی ایدۀ فوقالعادهای است. خواندن سرودهای مزامیر باعث میشود ما خود واقعیمان باشیم زیرا بیانگر طیف کاملی از احساسات انسانی هستند، مویه، لذت، اضطراب، شک، امید، اشتیاق، سردرگمی، شعف، پشیمانی و ترس. صحبتهای کارل ترومَن در مقالۀ جالب او به نام «مسیحیان نگونبخت چه سرودی را میتوانند بخوانند»، بسیار قابل تامل هستند، “حذف نالههای تنهایی، محرومیت از مالکیت و حزن و اندوه از بخش پرستش، کلیسا را در سکوت فرو میبرد صدای کسانی که تنها، محروم و اندوهگین هستند را چه در داخل چه خارج از کلیسا خفه میکند.” مزامیر همان چیزی است که مسیحیان نگونبخت میتوانند بخوانند.
سرودهای نیایشی
سرودهای نیایشی مقولۀ گستردهای هستند که هزاران سبک و آیین مختلف دارند. من از این اصطلاح برای اشاره به آهنگهایی که در سرودها مییابیم استفاده میکنم آهنگهایی از وِسلی، واتس، و وینکورت (به دنبال آنها بگردید، شاید در سرودهای نیایشی شما هم بسیار بودهاند)، سرودهای کلیساهای اولیه، اصلاحات و بیداری بزرگ، سرودهای از راهبان، پیوریتنها و مبشران. سرودهای نیایشی کامل نیستند، (برای مثال، ایمانم جایگاهی برای خود یافته است اما نه در ابزار یا آیینها)، اما حداقل ۳ مزیت بر سرودهای جدیدتر دارند:
مزیت اول، از آنجایی که سرودهای نیایشی دارای نت هستند و ملودی آنها با کلیدهای پیانو همخوانی دارند نه آکوردهای گیتار، پس اغلب گروههای بزرگ آنها را اجرا میکنند.
مزیت دوم، از آنجایی که دهها و معمولا صدها سال قدمت دارند، زوائد و چیزهای اضافی از آنها برداشته شده است. خس و خاشاک آنها غربال شدهاند و گندم باقی مانده است. اگر مسیحیان سرودی را ۱۵۰۰ سال خواندهاند، پس حتما چیز خوبی در آن بوده است. بیشتر سرودهای نیایشی فقط از نظر موسیقی، لحن و الهیات از بیشتر سرودهای جدید بهتر هستند.
مزیت سوم، سرودهای نیایشی ما را به گذشته و همراهی با قدیسین تمامی نسلها میبرند. سرودهای نیایشی در برابر نقاط کور فرهنگی و ویژگیهای منحصربهفرد تاریخی از ما محافظت میکنند.
سرودهای معاصر
“سرودهای معاصر” مانند “سرودهای نیایشی” آنقدر عبارت گستردهای است که تقریبا هیچ معنایی ندارند. منظور از موسیقی معاصر از نظر قدمت تاریخی سرودهایی است که از وقتی من زندگی کردهام، نوشته شدهاند، از نظر سبک سرودهایی است که ممکن است در رادیو بشنوید، يا از نظر موسیقی آهنگهایی است که از گیتار، درام، کیبورد یا ترکیبی از آنها استفاده میکنند. بسیاری از مسیحیان محافظهکار از جمله برخی که من واقعا به آنها احترام میگذارم، شاید نسبت به موسیقی معاصر سختگیر باشند و آن را موسیقی شاد و پر هیاهو یا آهنگهای ۷-۱۱ ( ۷ کلمه ۱۱ بار خوانده میشوند)، یا الهیات من-محور مینامند. بیتردید، میتوانید آهنگهای جدید پیدا کنید که پاسخی کوبنده به این حرفها بدهند. اما خواندن آهنگهای جدید معاصر دلایل خوبی هم دارند (گاهی فقط همان سرودهای قدیمی هستند که به قالب آهنگهای جدید درآمدهاند، مانند برخی از آهنگهای رنج و مصائب مسیح یا کل جنبش[3]RUF).
آهنگهای جدید نهتنها گاهی طرز بیان را به نسل جوانتر نشان میدهند، بلکه میتوانند بسیار پر قدرت و از نظر الهیاتی بسیار غنی باشند. میتوان از این آهنگها نام برد: «نام تو مقدس باد» اثر مت رِدمَن، «تنها با مسیح» اثر توئِند و گِتی، «شناخت تو» اثر گراهام کندریک یا چیزهایی از فیض پادشاه. در حقیقت برخی از آهنگهای معاصر کاملا نیایشی هستند.
هیچ نسلی از مسیحیان حق ندارند جلوی سرودها را بگیرند، حتی آهنگهای جدید را. تصور کنید کلیسا مانع خواندن سرودها و ترانههای جدیدی شود که بعد از اصلاحات آمدند، فقط به این دلیل که جدید هستند. در آن صورت سرودهایی همچون «و میتواند باشد»، «فیض شگفتانگیز»، «قدوس، قدوس، قدوس» دیگر وجود نخواهند داشت. افسوس! خوشبختانه آخرین آهنگ خوب و پر مغز برای پرستش گروهی هنوز نوشته نشده است و موسیقی پرستشیِ امروزی بالغتر، خدامحورتر و منحصربهفردتر از یک یا دو دهه پیش است.
سرودهای غیر انگلیسی
این مقوله کاملا ساختگی است. هیچ سبک موسیقی غیر انگلیسی وجود ندارد. آهنگهای اسپانیایی و ترانههای سیاهپوستان و مراسم مذهبی آمریکایی-آفریقایی وجود دارند، اما همگی این سبکها و آیینها سزاوار نامی به جز غیر انگلیسی هستند. اما به نظر من حتی با کاربرد این مقولۀ بدساخت هم میتوانید منظورم را بفهمید. ما باید سرودهایی بخوانیم که برگرفته از فرهنگ اکثریت اعضای کلیساها نباشند. برای مثال از دیدگاه من به عنوان یک سفیدپوست که از اکثریت کلیسا هستم).
خواندن سرودهای غیر انگلیسی (در صورت لزوم با ترجمه) برای ما خوب است، نهتنها چون افق دید ما را بازتر میکنند، بلکه چون همگی ما اَنگلوساکسونهای[4] سفیدپوست نیستیم. شاید ما حتی درست مانند کلیسای سیاهپوستان مرکز شهر یا مانند کلیسای سیاهپوست من در نیجریه سرود نخوانیم. موضوع این نیست. من از این که اسحاق واتس را دوست دارم، شرمنده نیستم، اما همچنین نباید شرمنده باشم که همراه با یک گروه کُر اسپانیایی دست میزنم یا حتی در میانشان سرگردان میشوم. این کار در مقابل پافشاری خودخواهانه برای سنت و یا سلیقهها از ما محافظت میکند به ما یادآوری میکند خدا خدای همه است و صدای سنتها و آیینهای دیگر را به گوش ما میرساند.
من در مورد اجرای مزامیر، سرودهای نیایشی، آهنگهای معاصر و جدید و ترانهای غیر انگلیسی با ابزار و آلات موسیقی حرف نمیزنم. نباید یک هفته مزامیر را بخوانیم و هفتۀ دیگر ترانههای غیر انگلیسی، مجبور نیستیم هر ۴ روش را در هر خدمتی به کار ببریم. اما خواندن سرودهایی از هر ۴ روش برای کلیسای ما خوب است، البته نه همۀ آنها چون کسی نمیتواند ادعا کند “آنها از سبک موسیقی من هم در اینجا استفاده میکنند”. پس مسیح که در سرودهایمان، دعاهایمان و موعظههایمان نام او را میبریم همچون چسبی خواهد بود که ما را به یکدیگر میچسباند نه موسیقی. این نوع وحدت در تنوع شایان توجه است.
[1] یک دورۀ مقدماتی در سطح مبتدی در حوزه موضوعی یک بخش.
[2] یک شهر در درۀ سان خواکین و شهرستان استانیسلاوس، کالیفرنیا است.
[3] جبهۀ متحد انقلابی (RUF) یک گروه شورشی بود که در یک جنگ یازده سالۀ ناموفق در سیرالئون جنگید، که در سال ۱۹۹۱ آغاز شد و در سال ۲۰۰۲ پایان یافت. بعداً به یک حزب سیاسی تبدیل شد که هنوز هم وجود دارد.
[4] نژاد انگلیسی و ساکسونی