ازدواج همجنسگرایان را نمیپسندید؟ خب انجامش ندهید. ازدواجِ منِ همجنسگرا چیزی دربارۀ ازدواج دگرجنسگرای تو را تغییر نمیدهد. ما تعریف ازدواج را تغییر نمیدهیم بلکه آن را گسترش میدهیم. این اصلاحات جدید، حق تو را نمیگیرند. پس سعی در انکار آن برای ما نکنید.
افزایش شگفتانگیز تایید عمومی برای ازدواج همجنسگرایان در چنین مطالبات سادهای به نوع نگرش بستگی دارد. به همۀ این زوجهای خوشبخت همجنسگرا بنگرید، چرا از آنها دعوت نمیکنید به این بزم ملحق شوند و ازدواج کنند؟ به نظر نمیرسد زوجهای معمولی چنین کار خوبی را برای قدردانی از این نهاد انجام داده باشند. از طرفی آنچه افراد بالغ به میل خود در حریم خصوصی خود و در اتاق خوابشان انجام میدهند، فقط به خودشان مربوط است.
در فرهنگ بهشدت فردگرای غربیِ ما، فقط استدلالهای آزادیخواهانه است که معنا پیدا میکند، حتی برای بسیاری از مسیحیان. شخصا شاید بگوییم همجنسگرایی گناه است، اما مگر ما چه حقی داریم که ارزشهای خودمان را به دیگران تحمیل کنیم؟ اگر به دیگران صدمه نمیزنند، پس چه کسی میتواند از حمایتِ قانونِ برابر برای همجنسگرایان جلوگیری کند؟
چنین پرسشهایی مسیحیان، دیگر مذهبیون و حتی محافظهکاران اخلاقی سکولار را در حالت تدافعی قرار داده است. پس جای تعجب است که لیزا ماندی[1] در مقالۀ جدیدش به نام “راهنمای همجنسگرایان برای سعادت عروسی” که روی جلد مجلۀ آتلانتیک چاپ شد، مزیت تاکتیکی بیطرفی فرضی را از دست خواهد داد. او استدلال میکند که ازدواج همجنسگرایان شادتر و صمیمانهتر است، پس زوجهای معمولی میتوانند از آنها درس بگیرند. ماندی حتی اذعان میدارد شاید این که گفته میشود ازدواج همجنسگرایان تمام ازدواجها را تغییر میدهد، درست باشد. بهعلاوه او مینویسد: ” ازدواج همجنسگرایان با ارائۀ مدلی جدید برای چگونگی زندگی عادلانۀ دو نفر با هم میتواند به انتقال کاملتر ازدواج به قرن بیستویکم کمک کند”.
چه تغییراتی؟
منظور او از این تغییرات برای بهتر شدن دقیقا چیست؟ منظور او اساسا این است که ازدواج همجنسگرایان تمام تفاوتهای جنسیتی را از بین میبرد. وظایف و مسئولیتهای جنسیتی دیگر وجود ندارند. مردانی که عاشق مراقبت از نوزادان و رختشویی هستند، باید همین کاری که احساس درستی به آنها میدهد را انجام دهند. زنانی که آشپزی را دوست ندارند باید به جای آن تا دیروقت کار کنند. او معتقد است وقتی از قید و بند ازدواجهای سنتی رها شویم، این را برای تعداد روز افزون جوانانی که اصلا تن به ازدواجهای سنتی نمیدهند یا برای کسانی که نسبت به نسلهای قبلی دیرتر ازدواج میکنند، جذابتر میکنیم. همچنین زوجهای همجنس در حال حاضر ازدواج را خوشایندتر میکنند، او میگوید زوجهای همجنسگرا ازدواجهای شادتری دارند و این به “تب زفاف” و شتافتن به محراب میانجامد. به گفتۀ ماندی داشتن تعریفی نوین برای ازدواج مستلزم برگزاری مراسم ازدواج نوین است. در مراسم همجنسگراها که توسط کلیسای اسقفها ابداع شده است، از همراهی پدر عروس با او خبری نیست، اکنون حامیانِ حاضر هر دوی آنها را همراهی میکنند.
گری هال[2] کشیش کلیساهای اسقفی که به عنوان سرپرست کلیسای جامع ملی واشنگتن خدمت میکند، میگوید: “خدمت جدید بر پایۀ ازدواج، تحت تعلیم خلقت و تولید مثل بنا نمیشود”. او به ماندی گفت امیدوار است آیینهای همجنسگرایان، استانداردهای همۀ مراسمهای ازدواج کلیساهای اسقفی را دگرگون کند”. این امر ازدواج را بر یک نوع همراهی آزادانۀ دو نفر برای ادامۀ زندگی با هم استوار میکند.
برای آن که خوانندهها تصور نکنند مراسم کلیساهای اسقفی تاثیر چندانی روی ما ندارد، او به دِلمان کوتس[3]، شبان کلیسایی با اکثریت اعضای آفریقایی-آمریکایی در حومۀ مریلند از واشنگتن،دی.سی متوسل میشود. کوتس در جریان انتخابات ایالتی اخیر دربارۀ ازدواج همجنسگرایان به بحث و گفتوگو میپردازد و میگوید این موضوع مسیحیان را به چالش کشیده است تا دیدگاهشان در خصوص آنچه کتاب مقدس در مورد طلاق و رابطۀ جنسی پیش از ازدواج گفته است را تغییر دهند.
ماندی توضیح میدهد: “او رفتارهای نامشروع یا فسخ ازدواج را نمیپذیرد، او میخواهد اعضای کلیسایش احساس بهتری در رابطه با زندگی خودشان داشته باشند. در مبادلاتی اینچنینی او ازدواج همجنسگرایان را بخشی از یک گفتوگوی بسیار بزرگتر در مورد نحوۀ زندگی و عشق ما در حال حاضر قرار میدهد”.
ظاهرا بستر آنقدرها هم خصوصی نیست. هیچ کدام از زمینههای مستعد تغییر معیارهای زناشویی جنجالیتر از زمینۀ تکهمسری نیست. ماندی از تحقیقاتی در شهر وِرمونت صحبت میکند که نشان میدهد پانزده درصد شوهران دگرجنسگرا به داشتن رابطۀ جنسی خارج از ازدواج اعتراف دارند که این در مقایسه با پنجاهوهشت درصد مردان همجنسگرا در جوامع مدنی و شصتویک درصد مردان همجنسگرا در روابط متعهد است.
هال، کشیش کلیساهای اسقفی شخصا گفته است، با زوجی که قصد تکهمسری ندارد ازدواج نخواهد کرد. او انتظار دارد ازدواج باعث شود برخی از روشهای همجنسگرایان مورد انتقاد قرار گیرد، اما هنوز معلوم نیست چگونه. هال میپرسد، “چگونه به روشی قابل اعتماد در مورد تمایلات جنسی و روابط جنسی مردم با آنها صحبت کنیم؟ ما واقعا باید در اینباره تجدید نظر کنیم”.
تغییر سریع
بهراستی حتی اگر با تجویزهای هال مخالف باشیم، میتوانیم به این توافق برسیم که در جامعۀ به سرعت در حال تغییر نیاز به بهتر فکر کردن دربارۀ ازدواج داریم. تابستان امسال دادگاه عالی چه تصمیم بگیرد ازدواج همجنسگرایان را قانونی کند یا نه، به هر حال این جنبش مردمسالارانه به آیندهای اشاره دارد که در آن پیوندها جای خود را به معیارهای جدیدی مانند همخانه بودن بدون ازدواج و بچهدار شدن بدون ازدواج میدهند. نتایج مرکز تحقیقات پیو[4] در روز چهارشنبه مشخص کرد در سال ۲۰۱۱ چهل درصد مادران مجرد هرگز ازدواج نکردهاند و این میزان در سال ۱۹۶۰ فقط چهار درصد بوده است.
مدتها قبل از ازدواج همجنسگرایان، طلاق بدون دلیل و کنترل تولد با از بین بردن انگهای اجتماعی علیه فرزندپروری مجرد، زندگی مشترک و رابطۀ جنسی خارج از ازدواج، نگرشها را در مورد ازدواج شکل دادند. ازدواج همجنسگراها شاید گام بزرگی باشد اما تنها قدم بعدی در این پلکان است که به اینجا ختم نمیشود. با هر قدم جدید میبینیم که نمیتوانید تعریف ازدواج را برای برخی تغییر دهید و برای برخی نه. در طلاقهای بدون تقصیر همانطور که از سوابق پیداست، کسی مجبور به طلاق نشده است. اما خصیصۀ ماندگاری را از تعریف ازدواج حذف کرد و هر کسی از جمله کلیساها را وادار ساختند در دیدگاههای خودشان دربارۀ آموزههای کتاب مقدس تجدید نظر کنند. به همین منوال ازدواج همجنسگرایان کسی را مجبور نکرده است همجنسگرا شود. بلکه باور رایج قبلی مبنیبر این که ازدواج ربطی به خلقت یا تولید مثل ندارد را مستحکم ساخت.
نیازی نیست ادعا کنید ایمان مسیحی دارید تا بفهمید چه خطری در مبحث ازدواج همجنسگرایان وجود دارد. مایکل جِی سَندِل[5]، استاد دانشگاه دولتی هاروارد در کتاب پُر فروش خود به نام “عدالت: کار درست چیست؟” سوالی را مطرح میکند که آیا میتوانیم صرفا بر اساس معیارهای آزادیخواهی و بدون قضاوت از ازدواج همجنسگرایان استقبال کنیم؟
سَندِل مینویسد: “برای آن که تصمیم بگیریم چه کسی باید واجد شرایط ازدواج باشد، باید به هدف ازدواج و فضایل آن فکر کنیم. و این ما را به محدودههای اخلاقی مورد بحث میرساند، جایی که نمیتوانیم در آن نسبت به مفاهیم متضاد زندگیِ خوب بیطرف بمانیم”.
با اطمینان میتوان گفت هر مسیحی مجبور است سمتی را انتخاب کند. ما به شجاعت نیاز داریم تا به بینش خدا دربارۀ ازدواج پایبند بمانیم. پس وقتی دربارۀ هدف ازدواج و بینش ما از یک زندگی خوب سوال پرسیده میشود، بهتر است به (پیدایش ۲۴:۲) و نقل قول آن در (افسسیان ۳۱:۵) مراجعه کنیم: “از این رو مرد پدر و مادر خود را ترک گفته، به زن خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد”. و در (افسسیان ۳۲:۵) پولس رسول توضیح میدهد: “این راز، بس عظیم است اما من دربارۀ مسیح و کلیسا سخن میگویم”. بنابراین برای سایر اهداف خوبی مانند محبت، حمایت، ثبات، تربیت فرزند و در میان اینها نهایتا ازدواج مسیحی به انجیل اشاره میکند.
بهطور خاص ازدواج مسیحی خدا را همچون شوهرانی که همسرانشان را دوست دارند منعکس میکند، “همانطور که مسیح نیز کلیسا را محبت کرد و جان خویش را فدای آن نمود تا آن را به آب کلام بشوید” (افسسیان ۲۵:۵).
امروزه تعداد کمی از فرزندان با چنین محبتی رشد میکنند و آن را میبینند. تقریبا نیمی از آنها والدی دارند که حتی ازدواج نکرده است. پس نباید از محدودیت برداشت آنها از چگونگی ازدواج تعجب کنیم. با این حال ما با امیدواری میگوییم وقتی به یک زوج مسیحی برخورد میکنند، تفاوتها را میبینند و امید انجیل را میشنوند. خانههای از هم پاشیده میدانی برای رسالت هستند. آنها در وهلۀ اول ما را به دلسوزی فرا میخوانند نه داوری.
وقتی این ماموریت را به عهده میگیریم، متوجه میشویم گفتههای (افسسیان ۵) در مورد مباحث قانونی تعریف ازدواج چندان مفید واقع نشدهاند. از این رو به صحبتهای سَندِل بازمیگردیم، “ازدواج برای چیست، هدف چیست”؟ کشیش اسقفی هال استدلالش این است که ازدواج “نوعی با هم بودن آزادانه برای زیستن زندگی است”. با توجه به توضیحات ماندی، ازدواج را یک قرارداد بین دو نفر میدانیم که میخواهند برای مدتی و نه بهطور انحصاری از هم حمایت کنند. مسئولیتهای مشترک که بهطور یکسان بین آنها تقسیم شده است، برخی از بارهای زندگی را از دوش آنها برمیدارد.
حتی بدون آن که از مثال روشن قربانی شدن مسیح برای کلیسا حرفی زده شود، میشود گفت ازدواج بیشتر از تعاریف جدیدی که آن را از راه به در میکنند، به وجود خود ما نیاز دارد. محبت به صد در صد هر دو نفر نیاز دارد. زمانی که نیازها تغییر میکنند و محبت رنگ میبازد، ازدواج مبتنیبر نیازها و عواطف به تحمل نیاز دارد.
وقتی تداوم ازدواج را از دست میدهیم، هدف را از دست میدهیم. اینک اگر تعالی را از دست بدهیم، قدرت دگرگونی و تحول در پیوند را از دست دادهایم. هر دو نفر میتوانند برای حمایت در مراقبت از فرزند، نظافت خانه، امور مالی و روابط جنسی با هم شریک شوند. اما این یک ازدواج حقیقی میطلبد تا دو نفر را به یک تن تبدیل کند.
[1] روزنامهنگار آمریکایی، نویسندۀ غیرداستانی و عضو بنیاد آمریکای جدید است.
[2] نویسندۀ قد بلند و لاغر کمدی سابق و پیشرویی تندرو، به محض این که سکان هدایت کلیسای جامع ملی واشنگتن را به دست گرفت، خبرساز شد و این کلیسای عظیم را “مستقل” خواند و درهای آن را به روی عروسیهای جنسی، خدمات دعای مسلمانان و یوگا باز کرد.
[3] خادم مسیحی آمریکایی که شبان ارشد کلیسای بَپتیست و بنیانگذار مرکز عدالت و برابری کلیسای سیاهپوستان است.
[4] مرکز تحقیقات آمریکایی در واشنگتن،دی.سی که اطلاعاتی در مورد مسائل اجتماعی و روندهای جمعیتی شکلدهنده ایالات متحده و جهان ارائه میدهد.
[5] فیلسوف سیاسی آمریکایی و پروفسوری مشهور که مبحث او در مورد عدالت اولین مبحث دانشگاهی بود که به صورت زنده در تلویزیون اکران شد.