از میان تمام چیزهایی که مهر تایید بر دعوت من برای تاسیس کلیسا گذاشتند هیچ چیزی بیشتر از تایید همسرم باعث عزم راسخ من نشد. اما او همیشه آنقدر زود متقاعد نمیشد.
پیش از آن که دعوت شوم، زندگی عشایری داشتم. وقتی با همسرم قرار ملاقات میگذاشتیم، عضو روحانی یک کالج در هند بودم و زمانیکه نامزد شدیم شبان بخش کلیسای هندی در هیوستُن شدم. شش ماه بعد ازدواج کردیم و من به نیویورک فرا خوانده شدم.
همسرم متولد و بزرگشدۀ کویینز[1] بود. او چالشهای زندگی در کلانشهر را میشناخت و به همین دلیل مانند بیشتر مردم مشتاق به نقل مکان به نیویورک نبود. بهعلاوه او دربارۀ سختیهای تاسیس یک کلیسا چیزهایی شنیده بود. تردیدهای او کاملا موجه بودند. اما در کل من نمیدانستم نگرانیهایش را چگونه رفع کنم و حتی راهکاری هم برای آن نداشتم.
آیا اشتیاق من به تاسیس یک کلیسا از بیقراریهای من نشأت میگرفت؟ این که قادر نبودم جایی پیدا کنم که در آن آرام و قرار بگیرم؟ آیا این بخشی از ولع بیوقفۀ من برای یک چالش جدید به جهت موفقیت بیشتر بود؟ حتی اگر در نام عیسی باشد؟
برایم بسیار مهم بود که در مورد این مسائل دشوار از خدا مشورت بگیریم. اما هرگز هیچ کاری به اندازۀ تاسیس کلیسا آنقدر مرا وحشتزده نکرده بود. من نتوانستم از آن فرار کنم. تقریبا دو سال بهخاطر ازدواجمان به خدا التماس کردم که یا اشتیاق مرا بگیرد یا دل همسرم را تغییر دهد. فیض باورنکردنی خدا هر دوی ما را تغییر داد.
آیا دورانی از ازدواج که همسران با هم اختلاف نظر دارند و هر یک دیدگاه متفاوتی دارند، میتواند نقشۀ خدا باشد؟ در حال حاضر به ندرت چنین چیزی را باور میکنیم. ما مخالفتها و عدم توافق را نوعی از هم گسیختگی میدانیم، نه آمادگی برای خدمت. اما حتی وقتی همسران با هم توافق ندارند، خدا مقتدرانه به هدف خود میرسد، ایمان ما را تقویت میکند و ما را شگفتزده میکند.
ایمان جسورانه در عین حال شکننده
رهبران، ایمان جسورانه دارند. ما هم این جسارت را داریم که باور کنیم خدا مردم را از مرگ به حیات سوق میدهد تا کلیسایی بنا شود. ما جسارت داریم باور کنیم خدا از کلیساهای ما برای تحول و دگرگونی شهرها حتی خلق جنبشهای جهانی استفاده خواهد کرد. قرار گرفتن جسارت در کنار بیریایی یک هدیۀ اساسی است. به ما کمک میکند یک دیدگاه بسازیم و مردم را به ایمان آوردن به خدا دعوت کنیم.
در عین حال، خیلی وقتها ایمان یک رهبر شکننده هم است. وقتی دیگران در اعتقادات راسخ ما سهیم نمیشوند، هیچ چیزی بیشتر از سقوط ما به ورطۀ افسردگی و غم، بیانگر این موضوع نیست. وقتی کسانیکه ما را خوب میشناسند و نزدیکترین افراد به ما هستند، به ما ابراز شک و تردید میکنند، در آن صورت ناامیدی از پوستۀ ایمان ترکخوردۀ ما بیرون میزند. ما با بیقراری میپرسیم: “به ما اعتماد ندارند؟ به خدا اعتماد ندارند”؟ ما میتوانیم نگرانیهای آنها را ناشی از ایمانشان بدانیم و هیچ شکافی هم در ایمان خود نبینیم.
اما ایمان ما شکافهایی دارد: چه چیزی به غیر از این که ما تمایلی نداریم به خدا اعتماد کنیم، میتواند ناامیدی ما را آشکار کند؟ آیا این فرصتی نیست تا منتظر شویم او جریانهای قلب ما را به هر کجا که بخواهد هدایت کند؟ (امثال ۱:۲۱). آیا خدایی که به ما الهام داد، نمیتوانست الهامبخش دیگران باشد؟
تردیدهای همسرم چنان زنگ بلندی در گوش من داشتند که صدای ناهنجار ایمان خودم را نمیشنیدم. هنوز هم باور داشتم خدا قادر است شهری را تغییر دهد، اما برای باور اینکه دو قلب را تغییر میدهد و به هم وصل میکند، در کشمکش بودم.
از طریق ضعف و شگفتی
وقتی وحدت و یگانگی زناشویی از ما دور میشود، بسیار دردناک است، که در آن صورت حتی از اختلافات بیزیان هم احساس خطر میکنیم. ما در لایههای زیرین و پنهان وجودمان از شریک شدن واقعی و نهایی سرنوشت و هدف خودمان میترسیم. نگرانی از این که نکند تصمیم بدی برای خدمت خود بگیریم، باعث میشود بترسیم که شاید با فرد اشتباهی ازدواج کردهایم. رنجش همسری که طاقتش کمتر از شماست، اجتنابناپذیر است. به نظر میرسد فقط یک معجزه میتواند راه آشتی را باز کند.
اما نیازمند معجزه بودن در خدمت عجیب نیست. شبانهای صادق به شما خواهند گفت که تاسیس کلیسا یک معجزه است. این کار خداست نه ما (اول قرنتیان ۶:۳). رویدادها، شرایط و روابط همه از طریق نبوغ و هوش شما نیست که گرد هم میآیند. کار شگفتآوری است.
در هر خدمتی خدا ما را فرا میخواند تا گنجینۀ انجیل را در کوزۀ سفالی حمل کنیم تا آشکار باشد که این قدرت خارقالعاده از خداست نه از ما (دوم قرنتیان ۷:۴). به عبارت دیگر، مسیر ما هم با ضعف و هم با شگفتی سنگفرش شده است. “ضعف” در زمانیکه در آزمایش قرار میگیریم و به محدودیتها و ناامیدیها پی میبریم. و “شگفتی” در زمانیکه خدا ما را با قدرت حیرتآورش میبیند. این برای زوجهایی که خدمت میکنند به چه معناست؟ ما باید انتظار معجزه داشته باشیم و اولین معجزه شاید وحدت زناشویی باشد.
میکارید، اما چیزی درو نمیکنید
خداوند من و همسرم را به وفاداری خودش جلب میکند و به این طریق خلع سلاحمان میکند. او ما را هدایت نمود تا اذعان کنیم در راهی بودیم که جاهطلبی و آرامش، دید ما را پوشانده بود. لحظۀ خاصی برای هماهنگی همه چیز وجود نداشت. اما با گذشت زمان قلبهای ما نسبت به خدا و همدیگر گرمتر شدند. او از کشمکش ما برای وحدت استفاده نمود تا نشان دهد باید به او وابسته باشیم و باید با یکدیگر صبوری کنیم.
شاید بدانید که از نظر منطقی عیسی کلیسای خودش را میسازد. این همان چیزی است که به شما جسارت داد برای اولین بار سفر خدمت را آغاز کنید. اما اگر در ازدواجتان بهدلیل خدمت شکاف ایجاد میشود، با صبر و بردباری شما اعتقادتان به این که عیسی کلیسایش را میسازد مشخص میشود.
این بدان معنا نیست که شما نیازی به مکالمات دشوار، مشاوره با خدا و سازش مسالمتآمیز ندارید، بلکه بدان معناست که بهدلیل اعتماد شما به قدرت مسیح در تغییر قلب، میتوانید با شیوهای آمیخته از صبر، اعتماد و عشق به جبهۀ مخالف خودتان نزدیک شوید. شگفتی در انتظار زوجهایی است که صبورانه با هم در جستوجوی چهرۀ خدا هستند، اعتماد دارند که او از دوران جدایی برای جلال خویش استفاده میکند و مهم نیست چه تصمیمی میگیرند.
[1] یکی از شهرهای بزرگ ایالت نیویورک است.