در بامداد ۱۸ فوریه ۱۵۴۶ مارتین لوتر به همراهان نزدیک و صمیمی خود اعتراف کرد که با اعتماد به عیسی مسیح و شکرگزاری از خداوند که پسرش را برایش آشکار ساخته و به او ایمان آورده، آمادۀ مرگ است. چند ساعت بعد دچار حملۀ صرع شد که ابتدا قدرت کلامش و پس از ساعاتی جانش را گرفت.
او با مرگش دنیایی را زیر و رو کرد. کارهای زیادی مانده بود که باید انجام میداد، اما لوتر آنها را به عهدۀ کسانی گذاشت که پس از مرگش پیروان او بودند و کارهای ناتمامش را انجام دادند. امروزه ۴۶۶ سال پس از آن حملۀ صرع، صدای لوتر هنوز هم در تمام کلیساها میپیچد.
بیشترِ مسیحیان با نقاط عطف پر التهاب زندگی لوتر آشنا هستند، مثل “عهد ترسناکش برای راهب شدن[1]، فرمان رژیم امپریالیستی وورمز[2]، سوزاندن حکم پاپ لئو[3]” اما اندک افرادی از تاثیرات عمیق او بر ازدواج، سرودهای نیایشی و زبان آلمانی اطلاع دارند.
آیا تا به حال احساسی به یک راهبه داشتهاید؟
در سال ۱۵۲۴ لوتر مطلبی را به جورج اِسپالاتین[4]نوشت: “من هرگز همسر اختیار نمیکنم، همیشه همین احساس را خواهم داشت. نه آن که حس شهوت یا تمایل جنسی ندارم (زیرا من از گوشت ساخته شدهام نه از چوب و سنگ)، اما ذهن من تمایلی به پیوند زناشویی ندارد زیرا هر روز در انتظار مرگی هستم که ممکن است برای یک دگراندیش مانند من اتفاق بیافتد”. تا یک سال پیش از ازدواجش با کاترین فون بورا بر همین باور بود. همسرش یکی از ۱۲ راهبهای بود که او به فرار آنها از صومعۀ نیمبشِن سیستِرسیان[5] کمک کرده بود و از روی عشق او را کتی صدا میزد.
لوتر مدتها با خودش عهد بسته بود مجرد بماند، اما تصمیم او برای ازدواج حتی نزدیکترین دوستانش را متعجب کرد.
فیلیپ مِلانگتون[6] تصور میکرد او بیملاحظه عمل کرده است. اما لوتر و کتی به گفتۀ بسیاری ازدواج موفقی داشتند. آنها صاحب ۶ فرزند شدند اما دختر ۱۳ سالۀ خود را از دست دادند و همین باعث شد لوتر بیشتر در مورد مشیت الهی تعمق کند.
یک دژِ توانا و دیگر موفقیتهای برتر
بخشی از موفقیت اصلاحات تا حدی بهدلیل استفاده از سرودهای نیایشی بود. لوتر هنر و موسیقی فولک را با سرودهای نیایشی ترکیب کرد و الهیات اصلاحات را به فرهنگ روزمرۀ مردم تبدیل کرد. نتیجه آن که سرودهای مربوط به عادلشمردگی بهواسطۀ ایمان و اقتدار کلام خدا را تمام زنان خانهدار هنگام شستن ظرفها و یا کشاورزان در میخانهها و کارگران هنگام نوشیدن آبجو میخواندند.
این سرودها هم آموزشی بودند و هم نیایشی، از آنها برای تعلیم کتاب مقدس و اعلان خبر خوب انجیل استفاده میشد و در قلبها جای بتها را به مسیح خالق و منجی ما دادند. لوتر در طول زندگیاش تقریبا صد سرود نوشت. گر چه آثار او با سرایندگان بزرگی مانند جان وِسلی[7] پر تلاش قابل قیاس نبودند، اما تاثیرات الهیاتی و ملی گستردهای گذاشتند. تعداد زیادی از قطعات موسیقایی-داستانیِ یوهان سِباستین باخ[8]بر اساس کارهای موزیکال لوتر ساخته شدند.
گر چه تعداد زیادی از نویسندگان مشهور نیایشی وجود داشتند، اما تعداد کمی از آنها به اندازۀ این راهبِ پیشین تاثیرگذار بودند.
ترجمهای برای مردم
لوتر متقاعد شد کلام خدا برای مردم است و باید به جای زبان تحصیلکردهها و ثروتمندان، زبان مردم معمولی باشد. این نگرشِ بسیار بحثانگیز همراه با تلاش او برای ترجمه، احتمالا به قیمت زندگیاش تمام میشد اگر از حمایت افراد قدرتمندی مانند پرنس فرِدریکِ[9]حکیم برخوردار نبود.
در حقیقت ترجمههای لوتر به حدی نافذ بودند و گسترش یافتند که یوهان کوکلائوس، انسانگرای آلمانی با ریاکاری شکایت کرد که عهد جدید لوتر چنان پخش و منتشر شده بود که حتی کفاشها، خیاطها، زنان و افراد عامی که انجیل جدید لوتر را پذیرفته بودند و کمی میتوانستند آلمانی بخوانند هم آن را با اشتیاق زیاد به عنوان سرچشمۀ حقیقت مطالعه میکردند. برخی آن را حفظ کردند و در سینۀ خود نگه داشتند. ظرف چند ماه این افراد چنان خودشان را دانا و عالم یافتند که از بحث دربارۀ انجیل و ایمان با عوام کاتولیک و حتی کشیشان و راهبان و کارشناسان الهیات نیز اِبایی نداشتند.
ستایش خدا را!
گسترش ترجمۀ لوتر تاثیر شگرفی بر زبان آلمانی داشت. تا پیش از آن زبان آلمانی چند لهجه داشت، طوری که مردم یک منطقه قادر به فهم لهجۀ یک منطقۀ دیگر نبودند. اما ترجمۀ لوتر به ایجاد یک زبان ادبی مشترک کمک کرد و بهدلیل فراگیری کتاب مقدس او و زبان مشترک آلمانی خیلی زود گسترش یافت.
اگر میخواهید بیشتر بدانید
با انتشار شگفتانگیز کار و زندگی او، دیگر نیازی به تحقیق و جستوجوی بیشتر دربارۀ لوتر نیست. برای جدا کردن زوائد، چند پیشنهاد داریم:
کتاب «من اینجا ایستادهام»، اثر رونالد بیِنتن نهتنها یکی از بهترین بیوگرافیهای لوتر است، بلکه یکی از کتابهای مورد علاقۀ من است. بیِنتن چنان داستانسرای قهاری است که بهسختی میتوانید بیوگرافی دیگری از لوتر را به غیر از همین بخوانید، طوری که دوست دارید آن را بارها و بارها بخوانید (من تا کنون ۳ بار آن را خواندهام).
پس از خواندن بیوگرافی او پیشنهاد میکنم آثار خود لوتر را مطالعه کنید. برای شروع، ۳ رسالۀ «اسارت کلیسا در بابِل» و «آزادی مسیحیان» که از آثار کلاسیک هستند و پس از آنها «بردگی اراده» را بخوانید.
اگر میخواهید تَزکیه شوید، تعمق کنید و گاهی هم برانگیخته شوید، باید «میز مناظره» را بخوانید، مجموعه مباحث بینظیری که یاران لوتر جمعآوری و ثبت کردهاند.
[1] روزی در سال ۱۵۰۵ و در سن ۲۱ سالگی میان طوفان شدیدی در راه گیر میکند و رعد و برق به نزدیکی او میزند، وی از شدت ترس در نام مادر مریم St Anne نزد خدا سوگند یاد میکند که اگر از طوفان جان سالم به در ببرد، خود را وقف کلیسا کند و راهب شود. طوفان آرام میشود و لوتر نجات پیدا میکند.
[2] در رژیم امپریالیستی وورمز که در (آوریل ۱۵۲۱) تشکیل شد، لوتر به نظرات خود پایبند بود. امپراتور چارلز پنجم چارهای جز محکوم کردن او به عنوان قانون شکن نداشت. حامیان لوتر در یک “دزدیدنِ” صحنهسازی شده، او را در لباس مبدل و با نامی فرضی از زندان به قلعه وارتْبورگ بردند.
[3] در آن زمان، سوزاندن آثار و یا حکم یک شخص، عمل نمادین قدرتمند شبیه به سوزاندن خود شخص بود.
[4] الهیدان، اصلاحطلب و همچنین یک شخصیت مهم در تاریخ اصلاحات بود. او همچنین رئیس لوتر بود.
[5] دهکدهای که صومعۀ سیستِرسیان آنجا واقع بود، کاترین فون بورا (۱۵۰۹-۱۵۲۳) در این مکان زندگی میکرد.
[6] یک اصلاحطلب لوتری آلمانی، همکار مارتین لوتر، اولین الهیدان نظاممند اصلاحات پروتستان، رهبر فکری اصلاحات لوتری، و طراح تاثیرگذار نظامهای آموزشی بود.
[7] رهبر انگلیسی جنبش مِتُدیست بود. وِسلی یک سرود سرای پرستشی پر کار بود، که در طول زندگی خود بیش از ۶۵۰۰ سرود پرستشی نوشت.
[8] آهنگساز و نوازنده آلمانی اواخر دورۀ باروک بود.
[9] شاهزادۀ بریتانیای کبیر نوۀ پادشاه جورج دوم و کوچکترین برادر پادشاه جورج سوم بود.