این مقاله دربارۀ دفاع از مکملگرایی[1] به جای برابرگرایی[2] نیست. البته این نیز موضوعی مهم بشمار میرود، اما این بخش برای کسانی است که خود را مکملگرا دانسته و مشتاق هستند بدانند آیا الهیاتشان میتواند اجازۀ موعظه به زنان را بدهد یا خیر؟
این پرسشی است که در اینجا میخواهم به آن پاسخ دهم:
براساس باور مکملگرایی، آیا توجیه کتاب مقدسی برای موعظه کردن زنان در مراسم عبادی روز یکشنبه وجود دارد؟
اغلب افرادی که این بخش را میخوانند، ربط مستقیم پرسش فوق را متوجه میشوند. من قصد ندارم مواردی را که اخیراً بهصورت آنلاین حول این پرسش مطرح شده را تکرار کنم. برعکس، میخواهم آنچه که فکر میکنم، از دیدگاه مکملگرایی، بهترین پاسخ برای موعظه زنان است را به اشتراک بگذارم. ابتدا، تا جایی که ممکن است، بحثِ موعظه کردن زنان را منصفانه توضیح خواهم داد و سپس، خواهم گفت که چرا موعظه زنان، هر چند در ابتدا موجه به نظر برسد، قانعکننده نیست.
شنیدن صدای زن
بهترین استدلالی که دربارۀ موعظه کردن زنان دیدهام، استدلال خادم و مدافع مسیحی استرالیایی با نام جان دیکسون[3] است، که در کتاب خود با عنوان «شنیدن صدای او: یک دعوت کتاب مقدسی برای موعظه کردن زنان»، به آن اشاره کرده است. جی. آی. پَکِر[4]، کرِیگ بلومبِرگ[5]، گراهام کُل[6] و کریس رایت[7]، کسانی هستند که این کتاب را تایید و تحسین کردهاند. با وجود این اسامی به راحتی میتوان دید که چرا این کتاب تا این حد تأثیرگذار بوده است. حتی اگر شخصاً با کتاب آشنایی نداشته باشید، مطمئن هستم افرادی را میشناسید که تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند. علاوه بر توصیۀ الهیدانان معتبر انجیلی برای خواندن این کتاب باید اعتراف کرد که کتاب دیکسون، نمونه یک کتاب واضح و قابل فهم است. دیکسون در کمتر از ۱۰۰ صفحه، به عنوان کسی که خود را یک «مکملگرای روشنفکر» معرفی میکند – برای دفاع از حقانیت موعظهٔ زنان در مراسم کلیسایی یکشنبه، قضیهای متفکرانه و سرراست را مطرح میکند.
تعجبی ندارد که دیکسون روی اول تیموتائوس ۱۲:۲ تمرکز میکند. در حالی که کاربرد این قسمت برای بسیاری از ما واضح است، مبنی بر اینکه زنان اجازه ندارند تعلیم بدهند یا اِعمال اقتدار کنند. بنابراین طبق این قسمت، زنان نباید در جلسات کلیسایی روزهای یکشنبه موعظه کنند ـ دیکسون استدلال میکند که ما منظور پولس از تعلیم دادن را درست درک نکردهایم. دیکسون خیلی ساده مینویسد: «نمونههای بیشماری از نوع سخنرانیهای جمعی در عهدجدید ذکر شده است ـ تعلیمی، هشداری، بشارتی، نبوّت کردن، قرائت کلام و غیره ـ و پولس فقط یکی از آنها، یعنی تعلیم دادن را محدود به مردان واجد شرایط میداند (۱۱-۱۲).
در هستۀ استدلال دیکسون یک قیاس منطقی ساده وجود دارد که میتوانیم آن را به شرح زیر خلاصه کنیم:
۱. تنها کاری که زنان در جلسات مسیحی نمیتوانند انجام بدهند، تعلیم دادن است.
۲. از نظر پولس تعلیم دادن یک امر بسیار خطیر و فنّی است که با موعظهٔ مدرن ما فرق دارد.
۳. بنابراین، زنان در جلسات کلیسایی، به غیر از امر تعلیم، در بقیۀ موارد اعم از موعظه کردن، اجازۀ سخن گفتن را دارند.
بدین ترتیب، اگر موعظه کردن تعلیم به حساب نمیآید، پس منظور پولس از تعلیم چه بود؟ دیکسون اینگونه توضیح میدهد:
اول تیموتائوس ۱۲:۲ بر اساس کتاب مقدس به یک نوع کلی از سخن گفتن اشاره نمیکند، بلکه به عملی خاص اشاره دارد که در سراسر عهدجدید یافت میشود که عبارت است از حفظ و امانتداری سنت منتقل شده به وسیلۀ رسولان. این عمل، متفاوت از توضیح و کاربرد یک متن کتاب مقدسی در یک موعظۀ تفسیری معمول امروزی است.
دیکسون در این مورد نتیجهگیری اولیه را به چهار قسمت تقسیم میکند:
بخش اول: در کتاب مقدس به انواع مختلفی از سخن گفتن اشاره شده است. از قبیل نبوّت کردن، بشارت دادن، قرائت کلام، هشدار، نصیحت، تعلیم و غیره. ما براساس متونی مانند اول قرنتیان ۲۸:۱۲، اول قرنتیان ۱۴، رومیان ۴:۱۲-۸ و اول تیموتائوس ۱۳:۴، میدانیم که پولس با این خدمتها به طور یکسان برخورد نکرده و تنها یکی از انواع سخن گفتن ـ کار تعلیم دادن ـ را محدود به مردان دانسته است.
بخش دوم: در جهان باستان، مخصوصاً در دوران پولس، تعلیم دادن (didasko) یک اصطلاح فنّی برای انتقال یک سنت شفاهی ثابت بود. تعلیم دادن به تفسیر یا تشریح اشاره نمیکند، بلکه نشانگر انتقال دقیق و دست نخوردۀ کلمات است. با بسته شدن کانن کتاب مقدس دیگر نیازی برای تعلیم به همان مفهوم فنّی وجود ندارد.
بخش سوم: در عهدجدید، تعلیم دادن هرگز به معنای تشریح و بکارگیری یک متن کتاب مقدس نبوده است. معلم کسی بود که با دقت سنتهای ثابت یا مجموعۀ کلام رسولانی را از منبع اصلی به جامعۀ جدید ایمان منتقل میکرد. بعضی از موعظههای معاصر ممکن است حاوی عناصر این انتقال باشند، اما این عملکرد معمول تفسیر هفتگی نیست. آنچه را که ما بهعنوان موعظه از آن نام میبریم، بیشتر تشویق و نصیحت است.
بخش چهارم: امانت رسولان اکنون در متون عهدجدید یافت میشوند. هیچ فردی دیگر مسئول حفظ و انتقال سنتهای شفاهی ثابت دربارۀ عیسی نشده است. واعظین ما ممکن است مشابه معلمین باستان باشند، اما ما امانت رسولان را به همان درجه، به همان شیوه، یا با همان اقتدار حفظ و منتقل نمیکنیم. موعظۀ متداولی که واعظ صرفا در مورد تعالیم رسولان اظهار نظر میکند و ما را به پیروی از این تعلیم و سپس به بکارگیری آن ترغیب میکند که خود تعلیم نیست. موعظۀ مدرن بستگی به تعریف شما دارد. بیشتر شبیه نبوت کردن یا هشدار و نصیحت است که هر دو برای زنان آزاد است.
از بله تا خیر
دیکسون در تنظیم دیدگاه خود، تذکرات و صلاحیتهای موجود در این مسیر را در پاورقیهای آکادمیک میگنجاند. اما لُب کلام او بهطور جالبی ساده است: تعلیم دادن آن چیزی نیست که ما هنگام موعظه انجام میدهیم. فقط تعلیم دادن برای زنان ممنوع است. بنابراین، زنان میتوانند در کلیساهای ما موعظه کنند.
من نظریه دیکسون را به دو دلیل بنیادی متقاعد کننده نمیدانم. به شخصه باور دارم، دیدگاه او دربارۀ تعلیم باستان بسیار کوته بینانه و تنگ نظرانه و دربارۀ موعظۀ معاصر بسیار کم مایه و نامستدل است. اجازه دهید نتیجهگیری خود را با بررسی تعلیم از زوایای گوناگون توضیح دهم.
تعلیم در کلیسای اولیه
قوت رویکرد دیکسون در آن است که او به درستی به واژههای مختلف سخن گفتن در عهدجدید اشاره میکند. این حقیقت دارد که تعلیم، هشدار، نصیحت، تشویق، نبوّت و قرائت کلام با هم یکسان نیستند. با اینحال، این تعریفِ کاملاً فنّی او دربارۀ «تعلیم دادن» با مدارک و شواهد نمیخواند، یا حتی در برخی موارد با عقل سلیم جور در نمیآید. اگر عبارت پولس «من به زنان اجازه نمیدهم تعلیم دهند»، به این مفهوم است که «من به زنان اجازه میدهم موعظه کنند، چون موعظه شامل تعلیم نیست» در این صورت، باید تعاریف محدود و دست و پاگیری از موعظه و تعلیم ارائه دهیم.
نکتۀ مهمتر این که، باید تعجب کنیم که چرا این مطلب بسیار ظریف تقریباً از سوی تمام مفسران در طی دو هزار سال گذشته نادیده گرفته شده است. در پانوشتی تشریحی در آخرین صفحه از کتاب، دیکسون تأیید میکند:
«من شک ندارم که در طول زمان، واژۀ «تعلیم دادن» در کلیسای اولیه به معنای تشریح و کاربرد کلام مکتوب عهدجدید (و کل کتاب مقدس) بوده است. این یک مسیر پژوهشی جالب خواهد بود، اما مطمئن نیستم شواهدی را که در اول تیموتائوس ۱۲:۲ میبینیم را از بین ببرد. پولس معنای دیگری از این اصطلاح مهم را در نظر داشته است».
این یک پذیرش گویا و محض است، اما این سؤال را مطرح میکند که: اگر «تعلیم دادن» در جهان باستان، به وضوح، چنین معنای محدودی از بیان سنت شفاهی داشته است، پس چرا به نظر میرسد هیچ کس این تعریف فنی منحصربفرد را انتخاب نکرده است؟ مطمئناً، کتاب مقدس اقتدار نهایی ماست، اما وقتی بحثی مطرح میشود که به بافت قرن اول متکی است، انتظار داریم که قرون اولیه کلیسا به بحث، قوت ببخشد، نه اینکه از اساس، آن را دچار نقصان کند.
برای نمونه دیداکه (Didache) را در نظر بگیرید، این سند که متعلق به اواخر قرن اول میباشد، دربارۀ معلمها چیزهای زیادی برای گفتن دارد. قرار است آنها «همۀ این مواردی را که قبلاً ذکر شد، تعلیم دهند» (۱۱:۱). آنها باید آنچه را که به دستور کلیسا با دیداکه (Didache) مطابقت دارد، تعلیم دهند (۲:۱۱). مهمتر از همه، دیداکه (Didache) همۀ کسانی که به ایشان گفته شده بود تعلیم (didaskon) بدهند را، یعنی معلمهای در حال سفر، رسولان، انبیاء را نیز درنظر گرفته است (۱۰:۱۱-۱۱). جدا از اینکه به خود دیداکه (Didache) اشاره کنیم، این امر نشانگر این است که «تعلیم دادن» اصطلاحی به اندازۀ کافی با معنای گسترده بوده که شامل آنچه انبیاء و دیگر سخنگویان انجام میدادند نیز بوده است.
در حالیکه تعلیم دادن، به یقین میتواند شامل انتقال سنت شفاهی دربارۀ عیسی باشد، اما نمیتواند فقط به آن محدود شود. همانگونه که هیوز اولیفَنت اُلد[8] میگوید: «دیداکه (Didache) مجموعۀ بزرگی از انبیاء، معلمها، اسقفها و شماسهایی را در نظر دارد که تمام وقت خود را صرف موعظه و تعلیم میکنند». با وجود تعداد مختلفی از معلمین تمام وقت و «گردهمایی روزانۀ مقدسین که در آن کلام موعظه میشد» تصور این امر خیلی دشوار است که این خادمین در امر «تعلیم دادن» بهطور قاطعانهای از تشریح متون کتاب مقدس اجتناب میکردند.
البته، معلمهای حقیقی امانت رسولان را انتقال میدادند، اما این بدان معنا نیست که آنها صرفا گفتههای عیسی را تکرار میکردند. در دیداکه به والدین گفته میشود، ترس خداوند را به فرزندانشان تعلیم (didaxeis) دهند (۹:۴). نویسندگان فکر نمیکردند که تعلیم دادن به یک تعریف بسیار فنّی محدود شده باشد. همچنین آنها فکر نمیکردند که موعظه کردن اندکی فراتر از تفسیر به اضافۀ نکات کاربردی است. «فرزندم از بام تا شام به یاد کسی باش که کلام خدا را به تو موعظه میکند و او را همچون خداوند گرامی دار، زیرا خداوند هر جا سخن از حاکمیت اوست، حاضر است» (۱:۴). بر اساس دیداکه (Didache) تعلیم دادن، وسیعتر از انتقال سنت شفاهی و موعظه کردن و چیزی فراتر از چند کلام نصیحتوار است.
تعلیم دادن در کنیسه
یکی از نکات اصلی در بحث دیکسون مفهوم درک پولس از تعلیم است که ریشه در عمل فریسیها که سنتهای شفاهی را از پدرانشان دریافت کرده بودند، دارد (مرقس ۷:۷). درست همانگونه که فریسیها باید گفتههای هیلِل[9] را تکرار میکردند، معلم عهدجدید نیز باید گفتههای عیسی را بیان کند. بر اساس نظر دیکسون، نزدیکترین معادل برای «تعلیم» در عهدجدید، دست به دست کردن سنتهای خاخامی (ربونی) است که ما تکرار و انبوه شدن آن را در میشنا[10] میبینیم.
این یک خط استدلال مهم برای دیکسون است، چیزیکه به دفعات تکرار میکند (۲-۱۰۰، ۷۳، ۳۹). این مسئله در این بحث شامل دو لایه است.
نخست، در حالیکه میشنا گفتههای خاخامهای (ربونیهای) قرون اول و دوم را گردآوری میکند، این خاخامها (ربونیها) خود را تفسیر کننده و به کار گیرندۀ تورات میدیدند. بهعبارت دیگر، اگر میشنا الگوی «تعلیم دادن» ماست، هیچ خط مشخصی بین «سنت شفاهی» و «تفسیر متون» وجود ندارد.
دوماً، خدمت کنیسۀ یهودی، معادل بهتری برای جلسات عبادتی مسیحیان اولیه نسبت به میشنا ارائه میکند. روی هم رفته، پولس، در اول تیموتائوس ۲ دربارۀ عبادت مشترک سخن میگوید. یهودیان که برای قرنها تا دوران مسیحیت پیشگام بودهاند، هنر موعظه کردن در کنیسه را پرورش داده و در کنیسه به آن جایگاهی ویژه بخشیدند. بر اساس نظر اُلد، «گروه بزرگی از مردان وقف شده، زندگی خود را وقف مطالعه متون مقدس نموده بودند تا زمانی که توسط رهبران کنیسه از آنها برای موعظه دعوت میکنند آماده باشند». این سنت به خوبی بین یهودیان جا افتاده بود و خیلی بیشتر با عقل جور در میآید که وقتی پولس در اول تیموتائوس ۱۲:۲ زنان را از موعظه کردن منع میکند، چنین سنتی را که فقط مردان در مراسم عبادی یهودی موعظه و تفسیر میکردند را در ذهن داشته، تا اینکه صرفا به تکرار سنت شفاهی اشاره کرده باشد.
تعلیم دادن در عهد قدیم
علاوه بر اینها، این خدمت تعلیم کنیسه، ریشه در عهدقدیم دارد. موسی (didasko, LXX) به مردم، احکام و قوانین خدا را میآموخت. درست است برای آنها تکرار میکرد، ولی در عین حال تفسیر کرده، به کار میگرفت (تثنیه ۱:۴-۱۴). دست کم تعدادی از کاهنان که تعلیم دهنده بودند (دوم تواریخ ۳:۱۵)، به شهرهای یهودیه میرفتند و به مردم کتاب شریعت را تعلیم (edidaskon, LXX) میدادند (دوم تواریخ ۹:۱۷). عزرا تمام زندگی خود را صرف مطالعۀ شریعت خداوند، اجرای آن و تعلیم (didaskein, LXX) تمام فرمانهای آن به مردم اسرائیل کرد (عزرا ۱۰:۷). به همین ترتیب، عزرا و لاویان شریعت خدا را قرائت و به مردم تعلیم (edidasken, LXX) میدادند، تا آنها این تعالیم را درک کنند (نحمیا ۸:۸).
اعمالی که در عزرا و نحمیا توصیف شده است، اشاره به وجود و ثبات این موارد دارد. که شامل متون، معلمها و یک جماعت است. در بُعد کوچکتر کلیسا برگرفته از سنن و اساسیترین عناصر کنیسه یهودی میباشد و در جلسات و موعظات مسیحی خود به عنوان نقطۀ شروع از آن استفاده شده است. دشوار است تصور کنیم که پولس فارغ از درک مخاطبان یهودی خود نسبت به «تعلیم» صحبت کرده باشد و باور این موضوع سخت است که پولس هیچ چیزی از عهدقدیم یا سنت یهودی را در ذهن نداشته و فقط در راستای گفتارهای شفاهی فریسیان این موضوع را مطرح کرده است. در هر یک از نمونههای عهدقدیم که در بالا به آن اشاره شد، معلم یک متن مکتوب را توضیح میدهد. این بدان معنا نیست که آموزه (تعلیم) didasko حتما باید شامل تفسیر و شرح و بیان باشد، بلکه مسئولیت اثبات آن بر عهدۀ کسانی است که ادعا میکنند چنین است.
تعلیم در عهدجدید
من با دیکسون در این مورد موافقم که منع زنان در تعلیم، که اول تیموتائوس ۱۲:۲ به آن اشاره کرده، نباید به معنای وسیع آن به کار رود. منظور پولس این نبود که برای همیشه زنان را از انتقال دانش به دیگران منع کند. او به آداب عبادت اشاره میکند، نه نوعی تعلیم دادن زنان به زنان در تیطوس ۲، یا از پریسکیلا و آکیلا به آپولوس در اعمال رسولان ۱۸. اما چون ما وسیعترین تعریف دربارۀ تعلیم را رد میکنیم، به این معنا نیست که تنها گزینۀ باقی مانده، محدودترین تعریف آن است. دیکسون میخواهد ما تعلیم دادن را با انتقال شفاهی برابر بدانیم که یقیناً بخشی از تعلیم دادن در عصر رسولان بوده است، اما بسیاری از جاهایی که در عهدجدید از سنت رسولان سخن میگوید، هرگز به didasko اشاره نمیشود (اول قرنتیان ۲:۲؛ ۱۰:۳؛ ۲:۱۱؛ ۲۳:۱۱-۲۶؛ ۱:۱۵-۱۱؛ غلاطیان ۶:۱-۹، اول تسالونیکیان ۱:۴-۲). درعوض، زبان استفاده شده اشاره به دریافت، ارائه یا انتقال دارد.
بهطور قطع، موعظۀ بالای کوه، بهعنوان «تعلیم» نامگذاری شده است (متی ۲۸:۷-۲۹). بر اساس نظر دیکسون، موعظۀ بالای کوه «تعلیم دادن» است، زیرا عیسی سنت کاتبان و انتقال سنتها را با اقتدار خود اصلاح میکند. او میگوید کاری که عیسی انجام نمیدهد، تفسیر و تفصیل یک متن است. البته، دیکسون دربارۀ آنچه که عیسی انجام میدهد، درست میگوید. اما در مورد آنچه که عیسی انجام نمیدهد، اشتباه میکند. موعظۀ بالای کوه مملو از کنایهها، مَثَلها و تعابیر عهدقدیم است. لازم نیست ادعا کنیم که عیسی یک موعظۀ مدرن ارائه میدهد. نکته آن است که «تعلیم دادن» در همه جای عهدجدید به معنای «تفسیر و تفصیل» است، اما این دو نظر را به سادگی نمیتوان از هم جدا کرد.
بسیاری عیسی را به عنوان «خاخام (ربونی)» که یک عنوان غیر رسمی به معنای «استاد (معلم)» است، میشناختند. عیسی به عنوان یک استاد مکرراً از کتاب مقدس عهدقدیم نقل یا آن را تفسیر میکرد. در واقع، اُلد استدلال میکند که تعلیم عیسی در معبد بزرگ اورشلیم در پایان دورۀ خدمتش، به این معنا بود که نشان بدهد عیسی تمام کنندۀ (تحققبخش) خدمت خاخامی (ربونی) بود. در متی ۲۱-۲۳ مکاتب مختلف آن زمان را میبینیم ـ هیرودیسیها، فریسیان و صدوقیان ـ که هر یک با پرسشهایی دربارۀ شریعت نزد عیسی میآیند و عیسی به همۀ آنها پاسخ میدهد. عیسی با حل کردن معماها و نیفتادن به دامهای آنها نشان داد که استاد تمام استادها و خاخام (ربونی) تمام خاخامهاست (ربونیهاست) و در این نمایش، او دائماً کتاب مقدس را تفسیر و تشریح میکند. درک یهودی قرن اول از تعلیم نباید از تفسیر متون یهودی الهامی تفکیک شود و یا به «سنت انتقال شفاهی» محدود شود.
تعلیم در رسالات شبانی
اما چه اتفاقی میافتد اگر ـ علیرغم پیشینۀ عهدقدیم و کنیسه و استفاده از «تعلیم» در موعظۀ بالای کوه و درک وسیعتر از واژۀ معلم در کلیسای اولیه ـ پولس بخواهد یک تعریف خیلی محدود از «تعلیم دادن» را در رسالات شبانی بهکار ببرد؟ پس از بررسی تمام موارد استفاده از «تعلیم» در رسالات شبانی، دیکسون نتیجه میگیرد که «تعلیم» به عنوان یک فعل و یک اسم، به تفسیر کتاب مقدس اشاره نمیکند، بلکه به مباحث شبانی مطرح شده در کلیسا دلالت دارد. به زبانی ساده، تعلیم به معنای تفسیر و کاربرد نیست، بلکه به معنای تکرار و مطرح کردن است. «تعلیم» پولس هرگز (به گفتۀ دیکسون و با تأکید من) به معنای تفسیر در مفهوم امروزی نیست. بر اساس نظر دیکسون، با وجود آنکه «تعلیم» در جاهای مختلف دربردارندۀ معانی متفاوتی است، از نظر پولس فقط به معنای مطرح کردن سنت شفاهی بود.
مطمئناً دیکسون درست میگوید که «تعلیم» در رسالات شبانی دربارۀ انتقال امانت نیکوی رسولان دربارۀ حقیقت عیسی است. بهعنوان مثال، بیل مانس[11]، الهیدان محافظهکار مکملگرا، در تأیید اول تیموتائوس ۱۲:۲ در ارتباط با «انتقال مقتدرانه و عمومی سنت در مورد مسیح و کتاب مقدس» یا اینکه شامل «حفظ و انتقال سنت مسیحی» است، مشکلی ندارد. اما توجه داشته باشید که مانس سنت مسیحی را فقط به گفتارهای شفاهی تقلیل نمیدهد تا بیان مطابق با متن کتاب مقدس را مستثنی کند. علاوه بر این، فرهنگ الهیات شبانی عهدجدید، استدلال میکند که didaskein «حتی در عهدجدید نیز به کتاب مقدس محدود میشود». بعدها تی.دی.ان.تی. TDNT تأیید میکند که حتی در رسالات شبانی، «اتصال تاریخی بین کتاب مقدّس و didaskein دست نخورده و کامل است».
یقیناً این درست است. آیا ما واقعاً باید فکر کنیم وقتی پولس اصرار داشت که مشایخ باید مستعد به تعلیم دادن باشند، اشارهای به انتقال کتاب مقدس و یا بهکارگیری درست کلام حقیقت ندارد (دوم تیموتائوس ۱۵:۲)؟ تعلیم باید گستردهتر از انتقال سنتهای شفاهی باشد. زیرا اگر چنین نبود پولس چطور میتوانست به زنان بزرگتر بگوید «آنچه را نیکوست» (kalodidaskalo) را به زنان جوانتر «تعلیم بدهید»؟ یا اول تیموتائوس ۱۳:۴ را در نظر بگیرید که پولس به تیموتائوس میگوید خودش را وقف قرائت کتاب مقدس، اندرز و تعلیم کند. یقیناً، این وظایف با هم یکسان نیستند، اما بر اساس تفسیر دیکسون، تیموتائوس مجبور بود کتاب مقدس را قرائت کرده، از طریق آن به مؤمنان اندرز و تعلیم دهد و سپس امانت رسولان را بدون هیچگونه تفسیری از کتاب مقدس، فقط با خواندن آن را انتقال دهد.
همچنین، دیکسون استدلال میکند که وقتی پولس میگوید «تمامی کتب مقدس برای تعلیم سودمند است»، منظور او این است که تیموتائوس کتاب مقدس را شخصاً بخواند، بهطوری که بتواند بدون تفسیر متنی از کتاب مقدس، برای انتقال عمومی امانت نیکو، هرچه بیشتر تجهیز شود. اگر این صحیح باشد، پولس هرگز قصد نداشت معلمین، آیات کتاب مقدس را در تعلیم و تأدیب و اصلاح و تربیت توضیح دهند. دیکسون میگوید کتاب مقدس ممکن است این وظایف را بیان کند، اما هرگز شامل هیچ نوع تفسیری نیست. این ویژگی، سادهلوحی را به نقطۀ شکست تبدیل میکند. با نگاه به موعظات کتاب اعمال رسولان، در آنها به سختی شاهد انتقال امانت نیکو بدون تفسیر کتاب مقدس هستیم. در اول قرنتیان ۱۵ با وجود آنکه پولس صریحاً پیامی را که دریافت کرده است، انتقال میدهد، صرفاً تکرار فرمولهای کلامی نیست، بلکه بر اساس سنت رسولان و کتاب مقدس است، که مسیح به خاطر گناهان ما مرد و در روز سوم رستاخیز کرد. هیچ کس نباید didasko را با یک موعظۀ سه نکتهای یکسان بداند تا متوجه شود انتقال امانت رسولان، به ندرت میتواند جدا از منابع و تفسیرهای کتاب مقدسی انجام شود.
تعلیم در موعظۀ امروزی
اگر تعریف دیکسون از تعلیم باستانی خیلی محدود است، درک او از موعظه معاصر نیز بسیار ضعیف است. به گفتۀ دیکسون، موعظه در اصل یک برنامه تفسیر به همراه نکات کاربردی در حال اجراست. اعتراف میکنم که دیدگاه بسیار متفاوتی دربارۀ محتوای موعظه دارم، نه به این دلیل که موعظه چیزی کمتر از تفسیر و نکات کاربردی است، بلکه به این دلیل است که بسیار فراتر از آن است. واعظ باید یک kerux – جارچی، یک قاصد و پیامرسان باشد (دوم تیموتاوس ۱۱:۱). البته، ما با اقتدار یک رسول موعظه نمیکنیم، اما مردان لایقی که برای خدمت موعظه دعوت شدهاند، باید انتقال دهندگان امانت رسولان بوده، و میبایست با اقتدار موعظه کنند. چرا پولس بار دیگر به تیموتائوس با آن زبان نمایشی و نصیحت شدید مؤکداً دستور میدهد «با صبر بسیار و تعلیم دقیق، به اصلاح و توبیخ و تشویق» پرداخته، کلام را موعظه کند (دوم تیموتائوس ۱:۴-۲؟
در پایان، من باور دارم رویکرد دیکسون نه تنها از نظر تاریخی و علم تفسیر متقاعد کننده نیست بلکه حداقل برای مکملگرایان – از نظر عملی نیز کاربردی نیست. طرفداران برابرگرایی یا کسانیکه به مساوات بین زن و مرد در امر موعظه و تعلیم باور دارند، هر نوع دلیلی را برای اثبات نظر خود مطرح میکنند. اما مکملگرایانی که با تلاش زیاد استدلال میکنند که «این پیام کلیسایی صبح یکشنبه به اشتراک گذاشتن است و یک موعظه نیست»، یا «آن زن تحت اقتدار این جلسه موعظه میکند»، خواهند فهمید که استدلالهای آنها برای اجازه ندادن به زنان برای موعظه کردن در تمام اوقات و به هر روشی بینهایت اختیاری است.
از وجوه مختلف، دیکسون میپذیرد برخی موعظات امروزی ممکن است شامل تعلیم باشد و این که با انواع مختلف سخن گفتن در عهدجدید احتمالاً همپوشانی دارند:
- «نمیگویم این سه نوع موعظه (تعلیم و تأدیب و اصلاح و تربیت) کاملاً جدا هستند یا همپوشانی مهمی در محتوا و عملکرد ندارند».
- · «برخی موعظات معاصر شامل چیزی نزدیک به حفظ و انتقال با اقتدار امانت رسولان هستند، اما من باور ندارم این یک نمونه عملکرد از تفسیر هفتگی است».
- · «هیچ تردیدی ندارم که تیموتائوس به این تعالیم، خواستهها، تفاسیر و کاربردهای خودش را اضافه کرده است، اما اینها عناصر سازنده یا تعیین کنندۀ تعلیم نیستند. از این نظر تیموتائوس به آنچه که بهطور مناسبتری اندرز و تشویق نامیده میشود، حرکت کرده است.
- · «من تمایز زیادی بین تعلیم و نصیحت نمیگذارم، اما مشاهده میکنم در حالی که اساساً تعلیم و تربیت بنای چیزی به شکل ثابت است، نصیحت و تشویق اساساً اصرار مردم به اطاعت و بهکارگیری حقیقت خداست».
- · «شکی نیست که درجهای از تعلیم در تشویق و ترغیب و نبوّت کردن وجود دارد، درست همانطور که تفسیرهایی (و احتمالاً نبوّتهایی) در تعلیم دادن وجود داشته است».
- · «همچنین، من فکر میکنم هنوز هم در موعظات مناسب، برخی از انتقال پیامهای رسولان، در بعضی از موعظات بیشتر از دیگران وجود دارد».
با تمام این عناصر درهم آمیختۀ موعظه، پولس چطور میتوانست از تیموتائوس انتظار داشته باشد این درهم آمیختگی را حل کند و بداند که آیا به زنان اجازۀ موعظه کردن بدهد یا خیر؟ درست به همین اندازه مهم است که ما چگونه تشخیص بدهیم که یک موعظه، اصلاح و تشویق بدون اقتدار، و چه موقع انتقال پیام رسولان با اقتدار میباشد؟ شاید بهتر باشد «تعلیم» را کمابیش وعظی بدانیم که یک واعظ در روز یکشنبه انجام میدهد تا اینکه آن را یک اصطلاح کاملاً فنّی بدانیم که خیلی هم خارج از نظر کلیسای اولیه، کنیسۀ یهودی، نمونۀ موعظۀ عیسی یا دستورالعملهای پولس منطقی نیست.
فارغ از بستر ارائه شده توسط شبان یا آنچه مشایخ روی آن بنا میکنند ـ آنها را نمیتوان از اِعمال اقتدار و تعلیم تفکیک کرد، دو اصلی که زنان در جلسات کلیسایی مجاز به انجام آنها نیستند.
[1] complementarianism اشاره به مکمل بودن زن و مرد دارد.
[2] egalitarianism اشاره به برابر بودن زن و مرد دارد.
[3] John Dickson
[4] J. I. Packer
[5] Craig Blomberg
[6] Graham Cole
[7] Chris Wright
[8] Hughes Oliphant Old
[9] Hillel
[10] Mishnah اولین نوشتههای شفاهی یهودیان یا همان تورات شفاهی است.
[11] Bill Mounce