در داستان علمی ـ تخیلی داگلاس آدامز با عنوان راهنمای مسافر سرراهی به کهکشان[1]، گروهی از موجودات فوق العاده هوشمند، از یک ابررایانه سؤال میپرسند تا «پاسخ به پرسش نهایی زندگی، جهان و همه چیز» را بدانند.
۷.۵ میلیون سال طول میکشد تا رایانه محاسبه کرده و پاسخ را بررسی کند که به نتیجۀ مطلوب برسد. البته این پاسخ قانع کننده نیست، اما پاسخ واقعی هم ممکن است به همان اندازه مرموز باشد و دست کم در ابتدا قانع کننده نباشد. پاسخ به پرسش نهایی زندگی، جهان و همه چیز، قدوس بودن خداست.
مسیحیان دربارۀ قدوس بودن خدا خیلی حرف میزنند اما با این حال ما هنوز مفهوماش را درک نمیکنیم. معنای اصلی اصطلاح قدوس به چیزی اشاره دارد که از بقیه چیزها جدا شده. ما میگوییم انجیل مقدس است، چون از تمام کتابهای دیگر جدا و متمایز است. بهطور مشابه، از ما خواسته شده است تا قدوس باشیم، چون خدا ما را از بقیه جدا کرده و برای هدفش متمایز کرده است. وقتی که ما میگوییم خدا قدوس است، یعنی اینکه او بهطور منحصر به فردی جدا شده است.
خدا در لاویان ۳:۱۰ میفرماید: «در میان آنان که نزدیک من هستند، تقدیس خواهم شد». همانگونه که جان پایپر میگوید «وقتی ما به خدا نزدیک میشویم و او را میشناسیم، براستی میبینیم که هیچ کس مانند او نیست، او جدا و متفاوت است از هر آنچه در هستی میبینیم».
قدوسیت خدا همان خدا بودن اوست که هیچکس دیگری چنین نیست. این کیفیت کمال اوست که نمیتواند ترقی یابد یا از آن تقلید شود، یعنی غیرقابل مقایسه است و هر آنچه را که هست او تعیین میکند و با چیزی خارج از خودش تعریف نمیشود. این نمایانگر ارزش و ذات بیانتهای اوست.
قدوس بودن ارتباط نزدیکی با جلال خدا دارد، زیرا همانگونه که پایپر توضیح میدهد، جلال، نمایش عمومی قداست خداست. جلال روشی است که خدا قدوس بودن خود را برای درک انسانها نشان میدهد. جلال خدا، قدوسیت خداست که آشکار میشود. پایپر، جلال خدا را «زیبایی و عظمت بیانتهای کمالات متعدد و گوناگون خدا» تعریف میکند.
ارزش و معمای آب و الماس
قبل از اینکه به عمق معنای این معما بپردازیم، بیایید ببینیم ارزش دادن به چیزی یعنی چه؟ فرض کنید به شما پیشنهاد شده است بین یک جام پر از آب و یک جام پر از الماس یکی را انتخاب کنید. در کل میدانیم که آب مفیدتر است و برای بقای حیات ما ضرروی است، اما باز هم شما ترجیح میدهید جام پر از الماس را انتخاب کنید. چرا؟
پاسخ به این سؤال خیلی دشوارتر به نظر میرسد، زیرا وقت بسیار زیادی از اقتصاددانان را گرفت تا آنچه را معمای آب و الماس مینامند، تشریح کنند. این اقتصاددانان دریافتند آنچه را که ما در یک زمان مشخص ارزشگذاری میکنیم، غیر واقعی است. ما الماس را به آب ترجیح میدهیم، چون به وفور به آب دسترسی داریم، اما به الماس چنین دسترسی نداریم. اما اگر در یک بیابان باشیم و از تشنگی در حال مرگ باشیم، آب را به الماسها ترجیح میدهیم.
خب، این چه ربطی به خدا و جلال او دارد؟ این به ما کمک میکند تا بفهمیم چرا همیشه ارزش خدا بالاتر از هر چیز دیگری قرار دارد. خدا تنها موجودی است که ارزش او هرگز به روشی ذهنی و غیرعینی نیست. زیرا او همیشه بهصورت عینی و بیانتها قابل ارزش است. ما باید خدا را به الماسها، آب و حتی خودِ زندگی ترجیح بدهیم. چون خدا از تمام موجوداتی که جهان از آنها تشکیل شده است، شایستهتر و ارزشمندتر است.
در واقع، جلال خدا، دلیل وجود تمام جهان است.
چرا خدا جهان و همه چیز را آفرید
یکی از پاکدینان[2] بزرگ، فیلسوف و الهیدان برجسته، جاناتان ادواردز، در پاسخ به این پرسش که چرا جهان وجود دارد، میگوید: «آفرینش باید به وجود میآمد، زیرا چیزی که برای خدا ارزشمند است را به کمال میرساند. چیزهایی مانند قدوسیت، حقیقت و زیبایی برای خدا ارزشمند هستند. با این حال، این واژهها به سادگی برچسبهایی هستند که ما برای توصیف چیزهایی که قبل از آفرینش در او بودند استفاده میکنیم. بنابراین، من فکر میکنم، منطقی است اینطور نتیجهگیری کنیم که خدا جهان را آفریده است تا خودش ـ و تلویحاً، تمام چیزهایی را که ما به صورت انتزاعی نیکی، حقیقت و زیبایی میدانیم ـ را توسعه دهد و ارتقاء بخشد. پس این، منطق پشت تصمیم خدا برای آفرینش یک جهان را از ابتدا توضیح میدهد».
ادواردز در این زمینه توضیح میدهد که منطق مشابهی وجود دارد برای اینکه ما خدا را از هر چیزی با ارزشتر بدانیم. او میگوید که خود خدا هم باید به خودش بیش از هر چیز دیگری ارزش بدهد، خدا باید خودش را ارزشمند تر از هر چیزی بداند، زیرا وجود و کار او باعث وجود و کار تمام نیکوییهاست.
«بنابراین، اگرچه ممکن است در آغاز عجیب به نظر برسد»، ادواردز اضافه میکند: «اگر فرض کنیم که خدا با ارزشترین موجود قابل تصور، یعنی خودش را ارزشمند نمیداند، داوری او را زیر سؤال بردهایم. این شایستۀ خداوند است و خودخواهی نیست که یک خدای قدوس، خود را بالاتر از هر چیز بداند. زیرا برخلاف ما، او کاملاً به سعادت جهان متعهد است.
این چگونه به علت آفرینش پاسخ میدهد؟ ادواردز نتیجه میگیرد: «آفرینش باید ناشی از روشی باشد که خدا بسط ارزش خود را در آن میبیند: [بسط] قدوسیت، حقیقت، زیبایی و تمام چیزهایی که بخشی از او هستند.
شرح معنی زندگی
به عبارت دیگر، تمام هستی به این دلیل به وجود آمده است چون خدا بسط دادن جلال خود و لذت از نیکویی، حقیقت و زیبایی را ارزشمند میداند. همانگونه که سی. اس. لوئیس مینویسد: «کتاب پرسش و پاسخ الهیاتی اسکاتچ میگوید که مهمترین هدف نهایی انسان جلال دادن خدا و لذت بردن از او تا ابد است. پس باید بدانیم که جلال دادن و لذت بردن از خدا یکی است و شادی کامل همان جلال دادن خداست.
خدا در این حکم که باید او را جلال دهیم عملا ما را دعوت میکند تا از او لذت ببریم.
در تفسیر نظر لوئیس، جان پایپر سه نتیجه میگیرد:
۱. خدا تنها موجودی در جهان است که تجلیل نفس برای او بزرگترین فضیلت و دوست داشتنی ترین کار است؛
۲. وقتی که ما از خدا خشنود هستیم، او بیشترین جلال را در ما دارد.
۳. هدف نهایی انسان جلال دادن خدا با لذت بردن از او برای همیشه است.
جلال دادن خدا با لذت بردن از او تا ابد، باید هدف زندگیتان باشد، زیرا خدا به این دلیل جهان را آفریده است. به همین دلیل اعلام علنی قداست خدا تنها پاسخ حقیقی به پرسش اساسی زندگی، جهان هستی و همه چیز است.
[1] The Hitchhiker’s Guide to the Galaxy
[2] Puritan