نماد سایت کانون انجیل

۵ مورد که مسیحیان دهه هشتادی را مستأصل می­‌کند

مسیحیان بزرگ‌تر باید چه چیزهایی را دربارۀ دهه هشتادی‌ها بدانند تا بتوانند به بهترین شکل آنها را تربیت کنند و انجیل را به آنها برسانند؟ قطعا این موضوع مهمی است و من فقط یکی از اعضای این نسل هستم (متولدین بین ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۹) که جامعۀ یکپارچه‌ای نیست. شاید بهتر باشد چند ‌جنبه از فرهنگ بشارت معاصر را که معمولا نسل مرا آزار می‌­دهد، با شما در میان بگذارم.

هدف آن نیست که باعث احساس شرمساری مسیحیان بزرگ‌تر شویم یا ثابت کنیم ما جوانان روشن‌فکری هستیم. هدف آن است که خوراک بحث ‌و‌ گفتگوها را تأمین کنیم تا شاید باعث شود این نسل‌ها در این دنیای در حال تغییر مراقب یکدیگر باشند، با هم بیاندیشند و به یکدیگر خدمت کنند.

به ‌همین منظور در اینجا ۵ مورد را بیان می‌­کنیم که بشارت­‌گرایان جوان را مستأصل می‌­کند:

۱- وقتی سیاست‌های حزبی، ساختار ایمان را تغییر می‌دهند

طی چندین سال گذشته ما به‌شدت از در هم‌ آمیختگی سیاست و ایمان بشارتی که اغلب در میان ایمان‌داران بزرگ‌تر شاهد آن هستیم، خسته و درمانده شده‌­ایم. نه به این دلیل که برای دلایل مشابه و یکسان ارزش قائل نیستیم، بلکه چون والدین و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها راست‌دینیِ ما را زیر سوال می‌­برند، اگر با گرایش‌های سیاسی آنها هم‌­سو نباشیم.

وقتی کمی به ‌چپ یا راست گرایش پیدا می­‌کنیم، اغلب تصور می­‌کنند ایمان ما به‌ خطر افتاده است.

گاهی احساس می­‌شود اگر نسل‌های مسن‌­تر از ما می­‌خواهند به سبک سموئیل (۶:۸-۸) یک پادشاه انتخاب کنیم اما اکثر نسل من نمی­‌خواهند به‌ عنوان محافظه­‌کار یا لیبرال شناخته شوند و مایلند به‌ عنوان افرادی “مسیح‌مانند” شناخته شوند. به ‌همین دلیل بسیاری از ما به ۳۵ درصد افراد زیر ۳۰ سال پیوستیم که در انتخابات آزاد ۲۰۲۰ رای دادند. گاهی این رویکرد را “معصومانه یا ساده‌لوحانه” می‌­پندارند، اما بسیاری از دهه هشتادی‌ها این را منطقی­‌ترین یا کتاب‌مقدسی‌­ترین گزینه می­‌دانند.

۲- وقتی دفاعیه بر روابط ارجحیت پیدا می‌­کند

بگذارید صریح بگویم: دفاعیۀ مسیحی مهم است. بسیار ضرورت دارد که بدانیم چرا آنچه به آن ایمان داریم را باور می­‌کنیم و چرا این باورها منطقی هستند. اما بسیاری از افراد دهه هشتادی‌ از دفاعیه به‌ عنوان سلاحی در برابر غیر ایمان­داران استفاده کرده‌­اند. وقتی من مدرسۀ خصوصی مسیحی را ترک کردم، آماده بودم با کافران و بی­‌خدایان جهان وارد جنگ شوم، چون گمان می‌کردم آنها دشمن هستند و می­‌خواهند با من بحث‌ و‌ مجادله کنند. اما در مقابل، با بزرگ‌سالانی برخورد کردم که به بدترین شکل تصور می­‌کردند مسیحیت عجیب‌ و غریب است، اما خودشان اغلب تنها بودند و به‌ دنبال روابط معنادار می­‌گشتند.

در بسیاری از روابط دوستانه با غیر ایمان‌داران پس از ایجاد رابطه، این دفاعیه‌­ها تبدیل به ابزار با ارزشی شدند. من برای سوالات سختی مانند “اگر خدا خوب است، چرا به شریر اجازه می‌دهد”؟ پاسخ‌های منطقی داشتم. اما به‌ جای آن که آماج سوالات پروفسور جفری رادیسون (کاراکتر چالش‌برانگیزِ فیلم خدا نمرده است) به من پرتاب شود، آنها در معرض آسیب‌پذیری با نسل آزار‌ دهنده و کنجکاو قرار گرفتند. آیا باید هنوز هم پا‌به‌پای ریچارد داوکینز[4] پیش برویم اگر خواست در مورد مسیحیت بحث‌ و ‌جدل کند؟ دقیقا. آنچه می­‌دانیم نباید تغییر کند اما بهتر است لحن و زبان صحبت ما عوض شود.

۳- وقتی مسیحیان مطابق آنچه باور دارند، زندگی نمی­‌کنند

ما چنین چیزی را طی انتخابات عمومی ۲۰۲۰ کاملا احساس کردیم. ما با دو کاندید مواجه بودیم که از نظر شخصیتی و رویکردهای سیاسی منعکس‌­کنندۀ ارزش‌های غیر اخلاقی و غیر مسیحی بودند. برای بیشتر ما این موضوع بسیار بغرنج بود. از این رو مسیحیان طور دیگری به این موضوع نگاه کردند یا راهی برای دفاع از کاندید مورد نظر خود پیدا کردند.

نسل من به‌­شدت نسبت به ریاکاری حساس است و ما در پیرامون خود همه­ جا شاهد این ریاکاری هستیم. ما همچنین نسبت به ریاکاری الهیاتی و کاربرد گزینشی آموزه‌­ها حساس هستیم.

موضوع اخلاقیات جنسی را مبتنی‌­بر کتاب مقدس بیان می­‌کنند تا با ازدواج همجنس‌گرایان مخالفت کنند. اما مسائلی مانند طلاق یا ازدواج سفید را نادیده می­‌گیرند، برای مخالفت با فرهنگ سقط جنین از آن استفاده می‌کنند و نه برای مبارزه با نژادپرستی. ما اصرار داریم گناه می­‌تواند شکل ساختاری به خود بگیرد و کل جامعه را آلوده کند، اما گزینشی عمل می­‌کنیم وقتی تصمیم می­‌گیریم کدام مسائل سیستماتیک گناه را مطرح کنیم. افراد زیادی از دهه هشتادی‌ها می‌دانند زندگی صادقانه مستلزم کاربرد کتاب مقدس است، حتی اگر با گرایش‌های سیاسی شما در تضاد باشد.

۴- وقتی مسیحیان بیشتر با داوری شناخته می­‌شوند نه با محبت

داوری و محبت هر دو بخش‌های شخصیت خدا هستند. فیض و توبه نیز از بخش‌های انجیل می‌باشند. عیسی در محبت به گناهکاران پاسخ می‌دهد، در عین حال به ما فرمان می­‌دهد “بروید و دیگر گناه نکنید” (یوحنا ۱۱:۸). امروزه اما بسیاری از ما مسیحیان را بیشتر با داوری می‌شناسند نه محبت. البته فرهنگ جوامع ما تعریف هر دو را در هم ادغام کرده است. در فرهنگ ما جریان‌هایی از کتاب مقدس قضاوت‌کننده به ‌نظر می‌­رسند در صورتی‌ که بسیار محبت‌آمیز می‌باشند.

به چالش‌ کشیدن برادر یا خواهری که در گناه است، شاید قضاوت‌کننده به‌ نظر برسد، اما در نهایت منجر به زندگی بهتر برای آنها می‌شود که این خودِ محبت است.

دیدگاه کوچک و تحریف‌شدۀ فرهنگ سکولار ما در مورد محبت، در واقع فرصتی است تا استوارتر با فیض ‌و ‌محبت کتاب‌مقدسی زندگی کنیم، حتی وقتی با حقیقت و تقدس در صلح نیستیم. باید تا حدی انتظار اتهام “داوری بیش از حد” به مسیحیان را داشته باشیم، دستورات اخلاقی کتاب مقدس برای برخی همواره چنین خواهد بود اما نسل من امیدوار است بتواند به محبت و مسیح‌مانند بودن شهرت یابد و بدین طریق ایمان خود را تعریف کند، کاری که در قرون اولیۀ مسیحیت در امپراتوری روم انجام شد.

۵- وقتی مسیحیان متفکرینی جدی نیستند

زمانی‌که تفکر دقیق و انتقادی رو به افول نهاده و تنبلی فکر رو به افزایش است، متاسفانه مسیحیان به ‌عنوان ناخشنودترین افراد مشهور شده‌­اند. مسیحیان بشارت­‌گرا به‌خصوص در پرهیز از توصیه‌­های کارشناسی که دوست ندارند، بسیار مهارت یافته‌­اند، به‌ویژه وقتی آگاهانه یا ناآگاهانه در کمپین­‌هایی شرکت می­‌کنند که اطلاعات درستی ندارند.

احتمالا عمه یا خالۀ مسیحی دارید که مدام مقالات باورناپذیر یا تئوری‌های توطئه را در رسانه‌های اجتماعی به اشتراک می­‌گذارد و با بی‌­پروایی مایل است اطلاعات مشکوک را باور کند، بدون آن که حتی به خود زحمت دهد در مورد درستی آن تحقیق کند. این فقط یکی از پیامدهای فرعی گرایشی است که ما را مستأصل کرده است: بی‌­اعتمادی به مراکز دانشگاهی و به‌طور کلی به زندگی روشن‌فکرانه. این ناامید ‌کننده است، اما نه به این دلیل که مراکز دانشگاهی و علمی حقیقت نهایی هستند بلکه چون خدا آن حقیقت نهایی است (مزمور ۷:۱۹). ما ایمان‌داران به خدای حقیقت، باید از نظر فکری پر جنب ‌و‌ جوش­ترین افراد باشیم. ما منابعی برای انجام این کار در اختیار داریم. گر چه همۀ دانشگاهیان خطاناپذیر نیستند، اما تخصص دارند و همین باید برای مسیحیان مهم باشد.

مسیحیان سعی دارند این دانش، اعتبار و تخصص را کم‌­اهمیت جلوه دهند، آنها با این کار از خط مقدم رشته‌­های فرهنگ­‌ساز عقب‌نشینی می­‌کنند، یا در حال عقب­‌نشینی هستند یا در برخی موارد هم به‌شدت در برابر این زمینه‌­های فرهنگ‌­ساز مقاومت می­‌کنند. در صورتی‌ که ما مسیحیان با کتاب مقدس که به ‌عنوان مبنای محکم در اختیار داریم باید کنجکاوترین متفکرین و فرهنگ‌­سازان دنیا باشیم. ما باید به آموزش و تحصیل ارزش بگذاریم، نه برای جلال خودمان بلکه برای جلال خدا.


[4] ژن خودخواه، که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، ریچارد داوکینز را به ‌عنوان یک‌ چهرۀ برجسته در نظریۀ تکامل معرفی کرد و این ایده را رایج کرد که ژن‌های تکثیر شده، نیروی مرکزی در پشت تکامل هستند، نه ارگانیزِم‌ها یا گونه‌های منفرد.

خروج از نسخه موبایل